اتل متل تـوتـوله
پنجشنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۲، ۰۶:۴۰ ب.ظ
فرمانده گروهانمان جمعمان کرد و گفت:
" امشب باید با روحیه برید خط ؛ چه پیشنهادی دارید؟"
هیچ کس چیزی نگفت. همه مان را نشاند و پاهایمان را دراز کرد. شروع کرد به اتل متل توتوله خواندن..
آنقدر خندیدیم که اشکمان در آمد و پهلوهایمان درد گرفت. وسط همین خنده ها هم شروع کرد روضه ی امام حسین (ع) خواندن. اشکمان که سرازیر بود... فقط خنده شد گریه.
آن شب خط خیلی زود شکست...
برداشت از سالنامه یادیاران
۹۲/۱۲/۰۸