معـبری بهـ آسـمان

معـبری بهـ آسـمان

چفـیه ام کـو ؟!
چه کسی بـود صـدا زد: هیـهات!!
عشـق مـن کـو؟!
مهـربان مونـس شـب تـا سحـرگاهـم کـو؟!
چفـیه ی شـاهد اشـکم بـه کـجاسـت ؟!
مـن چـرا وا مـاندم؟!
مـاَمن ایـن دل طـوفان زده ی بی سـاحل کـو؟!
ای سحـرگاه!!
تـو را جان شمیم نرگس , چفـیه ی منتظـر صبح کجاست ؟!
تـربت کـرب و بـلا!!
تـو بگـو چفـیه ی سـجاده چـه شـد؟
ای مفـاتیـح !!
بگـو همـدم دیـریـنه ی نجـوایت کـو؟!
آی مـردم , بـه خـدا می مـیرم !!
مـرگ بی چفـیه ! خـدایـا هیـهات!!
چفـیه ام را بـه دلـم باز دهـید .
عهـد مـا , عهـد وفـا بـود و صـفا بـود و ابـد!!
گـرچـه مـن بـد کـردم ولی ای چفـیه!
بـدان بی تـو دلـم می مـیرد!!

****************************

لحظـه هـایـتان لبــریز از نـور هـادی(ع)

****************************

پـــــــروردگـــــــــارا !!!
درود بـــفــرســتــــــ بــَــــر
عــــلـــی بـــن مـــــــحـمّــــــد
حضــــرت امــــامـ علــــی النــقّـــی
امــــــامـ هـــــادی عـــلیـهــ الســــلامـ
جــانـشـــین اوصـــیای پیـــــغمـبـــر
پیــشــــوای اهــــل تقـــــــوی
خلفــــ صــالح امـامـان دیــن
و حجـّـت تمـــام خــلق

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نماز» ثبت شده است

 در بازار چوب فروش ها، در هر حجره روزی چند کامیون چوب معامله می شود ولی در پایان روز که سؤال کنی چقدر کاسبی کرده اید، می گویند مثلا ده هزار تومان. اما یک منبّت کار، تکّه ای از آن چوب ها را می گیرد و حسابی روی آن کار می کند و بر روی آن نقش می اندازد و همان تکّه چوب را صدهزار تومان یا بیشتر می فروشد. گاهی اوقات آن قدر نفیس می شود که نمی شود روی آن قیمت گذاشت.

در اعمال عبادی هم زیاد عبادت کردن چندان ارزش ندارد، بلکه روی عمل حسابی کار کردن و آن را خوب از کار در آوردن و حقّ آن را ادا کردن نتیجه بخش است. زیارت عاشورا را، مناجات شعبانیه را، نماز شب را یک دفعه بخوان، ولی خوب بخوان؛ لازم نیست خیلی بخوانی. در خیلی خواندن، خطر عادت شدن و بی روح و بی توجه تکرار کردن وجود دارد. مبادا یک عمر توی ظاهر و لفظ و اصطلاح باشید، آنچه مهم است خاصیت و باطن است. مبادا یک عمر با قواعد و الفاظ بازی کنید و از اصل و مغز غافل بمانید.

[ حاج اسماعیل دولابی ، مصباح الهدی ]

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۱۴
... یک بسیجی ...

جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آمد و گفت:

سه قفل در زندگی ام وجود دارد و سه کلید از شما می خواهم. 

قفل اول اینست که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم.

قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد.

قفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت بخیر شوم.

شیخ نخودکی فرمود:

برای قفل اول، نمازت را اول وقت بخوان.

برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان.

و برای قفل سوم نمازت را اول وقت بخوان.

جوان عرض کرد: سه قفل با یک کلید؟؟!

شیخ نخودکی فرمود : نماز اول وقت شاه کلید است!

 

×××کتاب مجموعه گل×××

 

موافقین ۱۱ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۵ ، ۱۰:۴۱
... یک بسیجی ...

نماز

از پاهایی که نمی توانند تو را برای ادای نماز ببرند ، انتظار نداشته باش که تو را به بهشت ببرند...

گورستانها پر است از جوانانی که می خواستند در پیری توبه کنند...

 

" حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) "

ترک کردن نماز صبح نور صورت ؛ ترک نماز ظهر برکت رزق ؛ ترک نماز عصر طاقت بدن ؛ ترک نماز مغرب فایده فرزند و ترک نماز عشاء آرامش خواب را از بین می برد.

موافقین ۱۵ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۸:۲۶
... یک بسیجی ...

نماز این رزمندگان مخلص خدا کجا و نماز من ،یک بنده ی نافرمان کجا؟؟؟

نمـازهایمـان اگـر "نمـاز" بـود که موقع سفر ذوق نمی کردیـم از شکسته شدنـش...
نمـازهایمـان اگـر نمـاز بـود که رکعت آخـرش اینقـدر کیـف نـداشت..!
نمـازهایمـان اگـر نمـاز بـود که تبـدیل نمی شد به ماشـین حساب..!
نـه
نمـازهایمـان نمـاز نیست...
اگـر نمـاز بـود، یک کارواش قوی می شد و با فشـار می شست از دلمـان؛ همه ی سـیاهی هـا را ، لکّـه هـا را ، زشـتی هـا را...
اگـر نمـاز بـود، می شـد کیمـیا و مس وجـودمـان را تبـدیل به طلا می کـرد...
اگـر نمـازمـان نمـاز بـود، می شد پـُل ، می شد پناهـگاه ، می شـد دارو ، می شـد درمـان ، می شـد میعـادگاه...
 

خـدایـا تـو که درهـای آسمـانت را سخاوتـمندانه بـاز کـرده ای
مـن از تـو فقـط یک چیـز می خواهـم
بـر مـن منـت بگـذار و کاری کـن نمـازهـایم "نمــاز" شـود
فقـط همـین.

۱۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۳ ، ۰۰:۰۰
... یک بسیجی ...

شوخ طبعی های جبهه. معبری به آسمانالله اکبر، سر نماز هم بعضی دست بردار نبودند. به محض این که قامت می بستی ، دستت از دنیا! کوتاه می شد و نه راه پس داشتی نه راه پیش، پچ پچ کردن ها شروع می شد. مثلاً می خواستند طوری حرف بزنند که معصیت هم نکرده باشند و اگر بعد از نماز اعتراض کردی بگویند ما که با تو نبودیم!

اما مگر می شد با آن تکه ها که می آمدند آدم حواسش جمع نماز باشد؟ مثلاً یکی می گفت: واقعاً این که می گویند نماز معراج مؤمن است این نماز ها را می گویند نه نماز من و تو را . دیگری پی حرفش را می گرفت که : من حاضرم هر چی عملیات رفتم بدهم دو رکعت نماز او را بگیرم. و سومی: مگر می دهد پسر؟ و از این قماش حرف ها.

و اگر تبسمی گوشه لبمان می نشست بنا می کردند به تفسیر کردن: ببین! ببین! الان ملائکه دارند غلغلکش می دهند. و این جا بود که دیگر نمی توانستیم جلوی خودمان را بگیریم و لبخند تبدیل به خنده می شد، خصوصاً آن جا که می گفتند: مگر ملائکه نا محرم نیستند؟ و خودشان جواب می دادند: خوب با دستکش غلغلک می دهند.

فرهنگ جبهه- سید مهدی فهیمی

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۳ ، ۱۲:۱۲
... یک بسیجی ...

جعـبه شیـرینی را جـلو بـردم و تـعارف کـردم. یـکی بـرداشـت و گـفت : می تـوانـم یـکی دیگـر هـم بـردارم؟

گـفتـم: الـبتـه ایـن حـرفـها چـیه سـیّـد؟!

و سـیّد مـرتـضی آویــنی یـک شـیریـنی دیگـر هـم بـرداشـت، امـا هیـچ کـدام را نـخـورد. کار همـیشـه اش بـود. هـرجا کـه غـذای خـوشمـزه یا شـیریـنی یا شـکلاتی تعـارفش می کـردند، بـرمی داشـت، امـا نمی خـورد.

می گـفت: "بـروم تـا بـا خانـم و بـچـه هـا با هـم بخـوریـم."

بـه مـا تـوصـیه می کـرد کـه ایـن خـیلی مـوثـر اسـت که آدم شـیریـنی های زنـدگی اش را با خـانـواده تقـسیـم کـند. شـاید بـرای همـین هـم همـیشـه در خـانه نـمـاز را به جـماعـت می خـوانـد.

برداشت از کتاب یک قرص آرامش بخش برای عروس و داماد

۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۳ ، ۱۳:۳۳
... یک بسیجی ...

 " کلیه ی برادران "

بار اولـش نبود که فیـلم بازی می کرد. آن قـدر هـم نقشش را دقیق اجـرا می کرد که برای هـزارمین بار هـم آدم گولش را می خورد. میکـروفون را دست گرفت، چند تا فوت محکم کرد و درست در لحظاتی که بچه ها بیـش از همیشه منتظـر اعـلان آمـادگی برای شـرکت در عمـلیات بودند گـفت:

«کلـیۀ بـرادران حاضـر در پادگان، بـرادرانی که صدای مـرا می شنوند، در زمین ورزش، نمازخانه، میدان صبحگاه، داخل آسایشگاه ها، کلیۀ این بـرادران» .... بعد از مکـثی، آهـسته: «با کبـدشان فـرق می کند!»


  "وقتی یک شـاگرد شوفر ؛ مکـبر می شود..."
 
یک روز حاج آقا رفت به رکوع ، هـر ذکـر و آیه ای بلد بود خـواند تا کسی از نـماز جماعت محروم نماند. مکـبر هم چشـم هایش را دوخـته بود به ته سـالن و هر کسی وارد می شد به جـای او " یا الله " می گفت.

برای لحظاتی کسی وارد نشد و مکبر بنا به عادت شغلی اش بلند گفت :

« یا الله ... نبود ... حاج آقا بـریم !!! »

چند نفری از صـف اول زدند زیـر خنده. بیـچاره حاج آقا را دیدم که شانه هایش حسابی افـتاده بـودند به تکـان خـوردن.

۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۱:۳۰
... یک بسیجی ...

آقـا پســر! وقــتی تـو ؛ تـوی کـوچـه دنــبال بـازی هـات بـودی، مـن " که دخــتر هســتم" بـه حـضــور خــداونـد رســیده ام…!

 

دخــتر ‏همــین کـه از نـه سالـگی گـذشت و وارد دهـمـین سـال زنـدگی‎ ‎شـد، خـــدا او را بـه حـضــور می‏ پـذیــرد و بـا او ‏سـخـن می‏ گــویـد، روزه را بــر او واجــب می‏ کـــند و مـــناجــات‌های او را بـه عــنـوان دســتور مسـتـحب شــرعی ‏گــوش می‏ دهــد.

وقـــتی کـه هــنـوز پســـر بـه عنــوان یـک نـوجــوان مشــغول بـازی اســت، دخــتر مشـغـول راز و نـیـاز ‏و نـمــاز اســت.

شش سـال زمیــنه ‏ســازی کــردن و از دوران نـوجــوانی او را به حضــور پذیــرفـتن ،

نـمــاز را کـه ‏عــمـــود دیــن اســت بــر او واجـــب کــردن،

روزه را که ســپـر دیـــن اســت و حــج را کـه وفـد الی ‏الله اســت و ‏مـهمــانـان در آن ســفـر به ضیــافتــگاه خــداونـد می رونــد بـــر دخــتـر واجــب کـــردن،…..

اگـــر کـسی بـه جـــایی بــرســد کـه ذکــر خـــدا گــویـد و در ســـایه ایـن ذکــر بـه یــاد خــــدا و خـــدا هـــم بـه یـاد او ‏باشــد، شــرافـتی نصیــب او شــده اسـت و زن شش ســال قـبل از مـــرد به ایـن شــرافـت می‌رســد.

 

برگرفته از سخنان استاد جوادی آملی

برداشت از حجاب برتر

۱۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۸:۱۴
... یک بسیجی ...
  " سبحانه هو الغنی "

خدا پاک و منزه است  ؛ او (از همه چیز) بی نیاز است ( سوره یونس آیه 68 )


چرا بعضیها با خواندن نماز منت می گذارند؟؟؟

چرا وقتی به آرزو نرسیدیم نماز را کنار می گذاریم؟؟؟

چرا وقتی از شخص مسلمانی بدی دیدیم ؛ قرآن و نماز را رها می کنیم ؟؟؟

چرا با خداوند حکیم و کریم و دائم الطف قهر می کنیم ؛ در حالیکه خدا بی نیاز است ؟؟؟


آسـمان نوشـت :

گورسـتان پـر از افـرادی اسـت کـهـ روزی گمـان می کـردند کـهـ چـرخ دنیـا بـدون آنهـا نمی چرخـد...

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۲ ، ۱۷:۴۱
... یک بسیجی ...
 

یه بنــده خـدایی ازم پـرسـید ؛ حسینی ما که فارســیم ، چــرا  باید نمــاز رو به زبان عــربی بـخونیــم؟

کلـی در مـورد فصـاحت و بـلاغت زبـان عـربی بـراش گفـتم که زبان واحـد مسلمــوناست و قـرآن به ایـن زبان نـازل شـده و ... و ... و ...

 

از مـا گفتن و از جـناب نشـنیدن... آخـرش هم گـفت من که گـوشم بـدهــکار این حــرفا نیــست ؛ من نمــازمـو فــارسی می خــونم...

 

در جــوابش گفــتم :

شــما بندگیــتو ثابـت کـن و نمـــازتـو به وقتــش بخــون ؛ مطمــئن باش وقـتی باهـاش عجــین شـدی ، وقـتی سـرت رفـت و نمــازت نـرفت ، اونـوقـته کـه می آی به مـن می گی لـذتی کـه تـو نمـــاز خـونـدنبا صــوت و لحــن عــربی احـساس کـردی با هیــچ زبـونی حس نمی کــنی... چــرا ؟ چـون مطمــئنی این کلــمات منتـخب خداســت... می دونی دونـه به دونـه ی کلــماتی که به طــرز اعجــازآمــیزی کـنار هــم قـــرار گــرفتن کــلام خــداســت.

پــروردگار بــزرگی که می دونســته بایــد چه زبـانی رو بـــرای صـحبـت انتــخاب کـنه...

 

نــگام کــرد بـدون حـــرف...

 

مطمئـــنم کـه دلـــش لـــرزیده...

 

 


آســمان نوشـت:

خــدایا مـــا رو در جــمع " ســهل انـــگاران به نـــماز " قــــرار نــــده... الـــهی آمــــین

 

۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۲ ، ۱۸:۱۴
... یک بسیجی ...
یک مهندس روسی تعدادی کارگر ایرانی را برای کار استخدام کرده بود ؛ کارگران بنابه وظیفه شرعی وقت اذان که می شد برای خواندن نماز دست از کار می‌کشیدند .
یک روز مهندس به آنها اخطار داد که اگر هنگام کار نماز بخوانند آخر ماه از حقوقشان کسر می‌شود .
کسانی که ایمان ضعیف و سست داشتند از ترس کم شدن حقوقشان ، نماز را به آخر وقت موکول می کردند امّا عدّه ای بدون ترس از کم شدن حقوقشان ، همچنان در اوّل وقت ، نماز ظهر و عصرشان را می‌خواندند. آخر ماه ، مهندس به کارگرانی که همچنان نمازشان را اوّل وقت خوانده بودند ، بیشتر از حقوق عادی ماهیانه پرداخت کرد . کسانی که نماز خود را به بعد از کار گذاشته بودند به مهندس اعتراض کردند که چرا حقوق آن کارگرها را بر خلاف انتظارشان زیاد داده است.
مهندس روس پاسخ  داد : » اهمیّت دادن این کارگرها به نماز و صرف نظر کردن از کسر حقوق، نشانگر آن است که ایمان‌ آنها قویتر از شماست و این قبیل آدم‌ها هرگز در کار خیانت نمی‌کنند همچنانکه به نماز خود خیانت نکردند. «
برداشت از  کتاب آرامش بهاری

آســــمان نوشــت :

امیــرالمــومنیــن علــی علیــهـ السـلامـ : هــرگاهـ کسـی بهـ نمـــــاز بایســـتد ابلیـــــس از روی حســــادت به او می نگــرد چون می بینــــد که رحمت خدا  آن شخــص را در بر گرفتهـ اســـت.
۲۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۲ ، ۲۳:۲۰
... یک بسیجی ...
آرایش کردن در چنین محفلی را از دست ندهیم. ما در بهترین حالت عادت کردیم که برای شرکت در مجالس و مهمانی ها و به خاطر موجه بودن و شیک بودن، آرایش کنیم و طلا و ادوات متعلق به آن را از صندوقچه در آورده و با حس پرستیژ  و زیبایی تمام در این محافل شرکت کنیم.
از آن جا که در حال حاضر  بخش بزرگی از مفاهیم در زندگی روزمره ما دستخوش تغییر و دگرگونی شده اند ، آنجایی که باید عملی را انجام دهیم به هزار بهانه مثل عدم فرصت و زمان کافی و حوصله از انجام آن شانه خالی کرده و مواردی را که ترک آن توصیه شده و یا برای انجام آن شرایط خاصی وضع شده است را با هزاران توجیه به هر نحو ممکن انجام می دهیم.

اکثر ما فراموش کردیم که آراستگی و زیبایی هایمان در برابر پروردگار هم به هنگام عبادت ضرورت دارد و با تاکید بسیار مورد توجه قرار گرفته است. کاری که این روزها متاسفانه به نحو عکس انجام داده و در نهایت آشفتگی، بدون توجه به وجنات ظاهریمان به نماز ایستاده و به راحتی از این عمل مستحب و پسندیده می‌گذریم. و با روی هم گذاشتن چشمانمان با آرایش خیابانی به جای اینکه به دنبال جلب رضایت خالق باشیم به دنبال جلب توجه و نظر مخلوق هستیم.

در باب ضرورت و استحباب زینت و آرایش در محفل عبادت در روایتی از امام صادق (ع) آمده است که ایشان بیان فرمودند که: شایسته نیست زن بدون زینت مثل گردنبند نماز بخواند یا دست او بی خضاب و حنا باشد(آراستگی عرف آن زمان). در توصیف این دستور دینی گفتندکه مکروه است که زن در حال نماز از زینت خالی باشد و منظور از زینت تنها طلا نیست بلکه زینت عرفی است و می تواند شامل خیلی موارد مثل لباس و چادر و خیلی چیزهای دیگر شود.پس آرایش کردن در چنین محفلی را از دست ندهیم.

وسائل الشیعه، ج۳، ص۳۳۵- ج ۴ ص۴۶۰

کاری از گروه سبک زندگی با حجاب

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۲ ، ۱۹:۴۷
... یک بسیجی ...