افـق روشن
یک سـوال بـزرگ و جـدّی همیـشه پیـش روی صـاحبـدلان بـوده است و آن اینـکه:
«مـن کیـستم، کـجایم و به کـجا می روم؟»
و تــو ! اگـر صـاحبدلی، اگـر به ژرفـای حیـات و هستی اندیشـیده ای، و اگـر از "سطح"، به "عمـق"، راه بـُرده ای، حتـماً به ایـن "سـوال بـزرگ" هـم فکـر کـرده ای، زنـدگی یک "راه" اسـت و... هـر راه، مقصـدی دارد که بایـد به آن رسـید.
هیـچ اندیشـیده ای که در پـرواز به سـوی "هـدف خلـقت"، چه عـاملی به تــو نیـرو می بخـشد و با کـدام بـال می تـوانی به سـوی آن " افـق روشن" پـرواز کـنی؟ و چه چـیزی بـال پـروازت را می شِـکند؟...
اگـر "مـوانع" را نشـناسی، چگـونه می تـوانی از آن ها عـبور کـنی؟
اگـر "اسـتعداد و تـوان" خویـش را محـاسبه نکـنی، با کـدام طـرح و بـرنامه در "راه معـنی" گام خـواهی نهـاد؟
بـرخی چیـزها، حـرکت تــو را شـتاب می بخـشد، و بـرخی خصـلت ها مـانع حـرکت می شـود.
از عطــر "خـداجـویی" تا عفــونت "خـودخـواهی" فاصـله زیـادی اسـت.
انسـان نیـز در ایـن میـانه، در گـرو یک "انتـخاب" به ایـن یـا آن می رسـد و از لـذّت آن یا رنـج ایـن برخـوردار می شـود. در یکـی "طـراوت روح" اسـت، در دیگـری "افسـردگی جـان"!
اصـلاً بیـا قـدمی در دنیـای تــودرتــوی دل و جهـان شگفت روح و روان بزنــیم. "نفـسِ" هــزار چهـره، چـه دام هـایی که پیـش پـای مـا نگسـترده اسـت و ابلـیس وسـوسه گـر چـه نقشـه ها که برایمـان نکـشیده اسـت.
می دانی "نفـس امّـاره" چیـست؟
همـان که سـر دو راهـی "دل و دیـن"، وسـوسه می کـند تا خـواسته ی دلـت را بـر فـرموده ی دیـن ترجـیح دهـی، همـان که به "خـوشی امـروز" فـرا می خـواند و... "فـردای نیـامده" را از ذهـنت بیـرون می کـند و اگـر بتـواند، تــو را پـای دیـوار "حاشـا" می نشـاند و به کامـت زهـرآبـه ی "تـردیـد" می ریـزد!...
آیا نمی خـواهی "هجـرتی در درون" داشـته باشی؟
بـرای "سـیر آفـاق و انـفُس"، گامی دیـگر و عصـایی دیگـر و تـن پوشی دیگـر لازم اسـت.
... آیا مهیّـایی؟؟
اسیر دنیا .........
التماس دعای نور