معـبری بهـ آسـمان

معـبری بهـ آسـمان

چفـیه ام کـو ؟!
چه کسی بـود صـدا زد: هیـهات!!
عشـق مـن کـو؟!
مهـربان مونـس شـب تـا سحـرگاهـم کـو؟!
چفـیه ی شـاهد اشـکم بـه کـجاسـت ؟!
مـن چـرا وا مـاندم؟!
مـاَمن ایـن دل طـوفان زده ی بی سـاحل کـو؟!
ای سحـرگاه!!
تـو را جان شمیم نرگس , چفـیه ی منتظـر صبح کجاست ؟!
تـربت کـرب و بـلا!!
تـو بگـو چفـیه ی سـجاده چـه شـد؟
ای مفـاتیـح !!
بگـو همـدم دیـریـنه ی نجـوایت کـو؟!
آی مـردم , بـه خـدا می مـیرم !!
مـرگ بی چفـیه ! خـدایـا هیـهات!!
چفـیه ام را بـه دلـم باز دهـید .
عهـد مـا , عهـد وفـا بـود و صـفا بـود و ابـد!!
گـرچـه مـن بـد کـردم ولی ای چفـیه!
بـدان بی تـو دلـم می مـیرد!!

****************************

لحظـه هـایـتان لبــریز از نـور هـادی(ع)

****************************

پـــــــروردگـــــــــارا !!!
درود بـــفــرســتــــــ بــَــــر
عــــلـــی بـــن مـــــــحـمّــــــد
حضــــرت امــــامـ علــــی النــقّـــی
امــــــامـ هـــــادی عـــلیـهــ الســــلامـ
جــانـشـــین اوصـــیای پیـــــغمـبـــر
پیــشــــوای اهــــل تقـــــــوی
خلفــــ صــالح امـامـان دیــن
و حجـّـت تمـــام خــلق

درس خمپاره

سه شنبه, ۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۴۰ ب.ظ

تخریبچی. معبری به آسمان. خمپارهکلاس آموزش رزمی داشتیم. درس خمپاره و انواع آن. مربی یکی از آنها را بالا گرفته بود و توضیح می داد:

 " اینکه می بینید، اینقدر شازده است و مؤدب و سر به زیر، جناب خمپاره 120 است. خیلی آقاست. وقتی می آید پیشاپیش خبر می کند، پیک می فرستد، سوت می زند که برادر سرت را ببر داخل سنگر من آمدم، خورد و مُرد پای من نیست، نگویید نگفتید! "

سپس آن را گذاشت زمین و خمپاره دیگری را برداشت و گفت:

 " این هم که فکر می کنم معرف حضور آقایان هست. نیازی به توضیح ندارد، کسی که او را نمی شناسد خواجه شیراز است. همه جا جلوتر از شما و پشت سر شما در خدمتگزاری حاضر است. شرفیاب که می شوند محضرتان به عرض ملوکانه می رسانند منتها دیگر فرصت نمی دهند که شما به زحمت بیفتید و این طرف و آن طرف دنبال سوراخ موش بگردید! با اسکورتشان همزمان می رسند. "

نوبت به خمپاره 60 رسید،

 " خمپاره ای نقلی و تو دل برو، خجالتی، با حجب  حیاء، آرام و بی سر و صدا. دلت می خواست آن را درسته قورت بدهی. اینقدر شیرین و ملیح بود: بله، این هم حضرت والا «شیخ اَجل»، «اگر منو گرفتی»، «سر بزنگاه»، «خُمپاره جیبی» خودمان 60 عزیز است. عادت عجیبی دارد، اهل هیچ تشریفاتی نیست. اصلاً نمی فهمی کی می آید کی می رود. یک وقت دست می کنی در جیبت تخمه آفتابگردان برداری می بینی، اِ آنجاست! مرد عمل است. بر عکس سایرین اهل شعار نیست. کاری را که نکرده نمی گوید که کرده ام. می گوید ما وظیفه مان را انجام می دهیم، بعداً خود به خود خبرش منتشر می شود. هیاهو نمی کند که من می خواهم بیایم. یا در راه هستم و تا چند لحظه دیگر می رسم. می گوید کار است دیگر آمد و نشد بیایم  (ندارد)؛ چرا حرف پیش بزنیم برای همین شما هیچ وقت نمی توانید از وجود و حضور او با خبر بشوید. اول می گوید بُمب! بعد معلوم می شود خمپاره 60 بوده است. "

 

از کتاب فرهنگ جبهه جلد سوم (شوخ طبعی ها) نوشته سید مهدی فهیمی

نظرات  (۹)

سلام وبلاگ خوبی داری یه سری هم به وبلاگ من بزن و کلی بخند.........

 

سلام

عبادات شما قبول

 عیدانه به صاحب این خانه:

امام حسن مجتبی علیه السلام:

امید و پشتکار

«وَ اعْمَلْ لِدُنْیاکَ کَأَنـَّکَ تَعیشُ أَبَدًا، وَ اعْمَلْ لاِخِرَتِکَ کَأَنـَّکَ تَمُوتُ غَدًا، وَ إِذا أَرَدْتَ عِزًّا بِلا عَشیرَة، وَ هَیبَةً بِلا سُلْطان فَاخْرُجْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِیةِ اللّهِ إِلى عِزِّ طاعَةِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.»

براى دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگى مىکنى، و براى آخرتت به گونه اى کارکن که گویا فردا خواهى مُرد، و اگر عزّتى بدون بستگان و شکوهى بدون سلطنت خواهى، از معصیت و نافرمانى خدا به طاعت و فرمانبرى خداوند عزّوجلَّ درآى.

بحار الانوار(ط-بیروت) ج 44 ، ص 139

 

پاسخ:
سلام علیکم بزرگوار
بسیار عالی
سپاس
۱۱ تیر ۹۴ ، ۱۱:۱۹ ساکنان آسمان
سلام علیکم
پست خوبی بود.وبلاگ بسیار باارزشی دارید،اگر باتبادل لینک موافق بودید خبرم کنید
درپناه حق
۱۱ تیر ۹۴ ، ۱۲:۲۱ هیئت مجازی کتاب
با سلام

عیدتان مبارک ...

دعوتید به قصه ی صلح خونین

http://heyateketab.blog.ir/post/229
پاسخ:
علیکم السلام
عید شماهم مبارک

خدمت می رسیم
۱۲ تیر ۹۴ ، ۰۳:۳۴ بانوی گمنام
:))
خاطره شیرینی بود
پاسخ:
متشکرم
:)
۱۴ تیر ۹۴ ، ۱۶:۱۸ مدافعان حرم
پایگاه رسمی مدافعان حرم http://www.modafeon.blog.ir
ما را با درج لینک در وبگاه خود حمایت نمائید
یاعلی
۲۷ تیر ۹۴ ، ۰۶:۴۰ احمد کریمی
واقعا جالب بود ...
این کجاش بامزه بود ؟ حدس میزنم هر کی هستید سنتون به جنگ قد نمیده که درک کنید جنگ نه شوخی بود نه بامزه نه خاطراتش شیرین. 
پاسخ:
با سلام.
متاسفم اگر شما حس کردید بنده جنگ را شوخی دانسته ام...
عذر خواهی می کنم اگر برداشت شما این بود که فهمیدن اوضاع نابسامان جنگ به فهم من قد نمی دهد...
در جنگ نبودیم حق با شماست...اما در اطرافیانم درد جنگ را به وفور دیده ام...

در جنگ آسانی نبود هرچه بود سختی بود و رنج...
اما مردان نیک آن زمان با همه مشکلاتشان از شوخ طبعی جا نمی ماندند...چرا؟؟؟
تحکیم انگیزه و افزایش روحیه ... روحیه خوب اگر نبود انگیزه محکم اگر نبود دفاع مقدس شکل نمی گرفت...

عذر خواهی مرا بپذیرید هدف من شوخی گرفتن هشت سال جنگ تحمیلی نبود....

لحظه هایتان زهرایی
۰۸ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۴۶ گلستان بلاگ

سلام . خداقوت

باتشکر از مطلب خوب شما.این مطلب در گلستان بلاگ منتشر شد.

 http://golestanblog.ir/%D8%AF%D8%B1%D8%B3-%D8%AE%D9%85%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D9%87/

موید باشید

یاعلی. التماس دعا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی