شیرینی های زندگی
چهارشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۳، ۰۱:۳۳ ب.ظ
جعـبه شیـرینی را جـلو بـردم و تـعارف کـردم. یـکی بـرداشـت و گـفت : می تـوانـم یـکی دیگـر هـم بـردارم؟
گـفتـم: الـبتـه ایـن حـرفـها چـیه سـیّـد؟!
و سـیّد مـرتـضی آویــنی یـک شـیریـنی دیگـر هـم بـرداشـت، امـا هیـچ کـدام را نـخـورد. کار همـیشـه اش بـود. هـرجا کـه غـذای خـوشمـزه یا شـیریـنی یا شـکلاتی تعـارفش می کـردند، بـرمی داشـت، امـا نمی خـورد.
می گـفت: "بـروم تـا بـا خانـم و بـچـه هـا با هـم بخـوریـم."
بـه مـا تـوصـیه می کـرد کـه ایـن خـیلی مـوثـر اسـت که آدم شـیریـنی های زنـدگی اش را با خـانـواده تقـسیـم کـند. شـاید بـرای همـین هـم همـیشـه در خـانه نـمـاز را به جـماعـت می خـوانـد.
برداشت از کتاب یک قرص آرامش بخش برای عروس و داماد
۹۳/۰۶/۱۹
ممنونم