معـبری بهـ آسـمان

معـبری بهـ آسـمان

چفـیه ام کـو ؟!
چه کسی بـود صـدا زد: هیـهات!!
عشـق مـن کـو؟!
مهـربان مونـس شـب تـا سحـرگاهـم کـو؟!
چفـیه ی شـاهد اشـکم بـه کـجاسـت ؟!
مـن چـرا وا مـاندم؟!
مـاَمن ایـن دل طـوفان زده ی بی سـاحل کـو؟!
ای سحـرگاه!!
تـو را جان شمیم نرگس , چفـیه ی منتظـر صبح کجاست ؟!
تـربت کـرب و بـلا!!
تـو بگـو چفـیه ی سـجاده چـه شـد؟
ای مفـاتیـح !!
بگـو همـدم دیـریـنه ی نجـوایت کـو؟!
آی مـردم , بـه خـدا می مـیرم !!
مـرگ بی چفـیه ! خـدایـا هیـهات!!
چفـیه ام را بـه دلـم باز دهـید .
عهـد مـا , عهـد وفـا بـود و صـفا بـود و ابـد!!
گـرچـه مـن بـد کـردم ولی ای چفـیه!
بـدان بی تـو دلـم می مـیرد!!

****************************

لحظـه هـایـتان لبــریز از نـور هـادی(ع)

****************************

پـــــــروردگـــــــــارا !!!
درود بـــفــرســتــــــ بــَــــر
عــــلـــی بـــن مـــــــحـمّــــــد
حضــــرت امــــامـ علــــی النــقّـــی
امــــــامـ هـــــادی عـــلیـهــ الســــلامـ
جــانـشـــین اوصـــیای پیـــــغمـبـــر
پیــشــــوای اهــــل تقـــــــوی
خلفــــ صــالح امـامـان دیــن
و حجـّـت تمـــام خــلق

۳۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ایثارگر» ثبت شده است

پنـج مـاه از شـهادت ابـراهـیم هـادی گـذشـت.

شهید ابراهیم هادی

هـر چه مـادر از مـا پرسـید: " چـرا ابـراهـیم مـرخصی نمی آد؟" با بهـانه های مختـلف بحـث رو عـوض می کـردیم و می گفـتیم: "الآن عملـیاته، فعـلاً نمی تـونه بیـاد تهـران و... خلاصـه هـر روز چـیزی می گفتـیم."
تا اینـکه یکـبار دیدم مـادر اومـده داخـل اتاق و روبـروی عکس ابـراهـیم نشسته و اشک می ریـزه. اومـدم جلـو و گفـتم: "مـادر چی شـده؟"
گـفت:
"مـن بـوی ابـراهـیم رو حس می کـنم. ابـراهـیم الآن توی این اتـاقه، همیـنجا و... "
وقتی گـریه اش کمـتر شـد ؛ گـفت:
"مـن مطمـئن هسـتم که ابـراهـیم شـهید شـده".
مـادر ادامه داد: "ابـراهـیم دفـعه آخـر خیلی با دفعـات دیـگه فـرق کـرده بـود، هـر چی بهـش گفـتم: بیـا بـریم، بـرات خواسـتگاری، می گـفت: نه مـادر، مـن مطمـئنم کـه بـر نمی گـردم. نمی خـوام چشـم گـریانی گوشـه خـونه منتـظر مـن باشـه"
چند روز بـعد مـادر دوباره جلـوی عکس ابـراهـیم ایسـتاده بـود و گـریه می کـرد. مـا هـم بالاخـره مجـبور شـدیم بـه دایی بگـیم به مـادر حقیـقت رو بـگه. آن روز حال مـادر به هـم خـورد و ناراحـتی قلـبی او شـدید شـد و در سی سی یـو بیمـارستان بسـتری شـد.

 

سـال های بعـد وقـتی مـادر را به بهـشت زهـرا(س) می بـردیم بیشـتر دوسـت داشـت به قطعـه چـهل و چـهار بـره و به یـاد ابـراهـیم کـنار قـبر شـهدای گمـنام  بشـینه، هـر چـند گـریه بـرای او بـد بـود. امّـا عقـده دلـش رو اونـجا بـاز می کـرد و حـرف دلـش رو با شـهدای گمـنام   می گـفت.  

 

آسـمان نوشـت :

 

شهید ابراهیم هادی در 22 بهمن سال 61 بعد از فرستادن بچه های باقی مانده به عقب تنهای تنها با خدا همراه شد. او همیشه دوست داشت گمنام بماند .چراکه گمنامی صفت یاران خداست و خدا هم دعایش را مستجاب کرد...

۱۸ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۳ ، ۰۷:۳۰
... یک بسیجی ...

 

امشبــــ از داغی دوبـاره ،چشـم ایـران روشن استـــ

یوسفی رفته است ، آری وضع کنـعان، روشن استــــ

 

گـرچه در بــزم حمـاسه ، هیـــچ جــای گــریـه نیستــــ

در هجــوم شـعله هـا، تکلــیف بـاران، روشــن استــــ

 

بـاز شمعی کشـته شـد بـا دستــــ شبـــــ امــا هنـــوز

ایـن شبـستـان کـهـن ، بـا نـــور ایمـــان روشـن استـــ

 

کی میـــان ابــــرهــــای تیـــــره پنـهــــان می شــــود؟

آســــمان مـا که بـا خــون شــهیـدان ،روشــن استــــ

 

مصطفی هـــم رفتــــ ، آری! او هــم اینـــجایی نبـــود

مـــردهـای مــرد را آغــــاز و پـایــان ، روشـــن استــــ

 

سروده میلاد عرفان پور

۲۳ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۳ ، ۱۶:۳۹
... یک بسیجی ...

پـاهـایتــــ کـو ؟ به پـای کی جنگــیدی ؟

کو دسـتانتـــ ؟ به جـای کی جنگـیدی ؟

این هـا که تــو را نمی شـناسـند هنــوز

پس بابای گُـلم ! بـرای کی جنگــیدی ؟

شهدا. ایثار گران. جانبازان
صـد آه و هـزاران افسـوس...

آه شــهدا، چه می خـواستـید  و چه شـد!


شـهدا! جانـبازان! ایثـارگران ! شـرمنده ایـم.

۱۵ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۳ ، ۱۰:۰۰
... یک بسیجی ...

اسـیر شـدهـ بـود ؛ پـانـزدهـ ســال بیشــتر نـداشتــــ ؛ حـتی مــویی هــم در صــورتـش نبــود

سـرهـنگـــ عــراقی آمــد یـقـهـ اش را گـرفتـــــ ، او را بالا کشــید و پـرسـید : اینــجا چـهـ کـار می کــنی؟

حـرفــــ نـمی زد. سـرهـنگـــ عـراقی گـفـتــــ : جـوابــــ بـدهـ...

رزمـندهـ نـوجـوان گفتــــ : ولــم کـن تـا بگــم.

رهــایش کـرد

"خــم شــد از روی زمـین یکـــ مشتــــ خاکـــ بـرداشتــــ ، آورد بـالا گفتــــ : اینـجا خاکـــ منـهـ ، تــو بگـو اینـجا چـهـ کـار می کـنی؟"

سـرهنگـــ عـراقی خشـکش زدهـ بـود...

رزمنده. جبهه. شهید. ایثارگر. جنگ نرم. دفاع مقدس. معبری به آسمان

آســمان نوشتــــ :

چند تا جوان و نوجوان دادیم تا خاک بماند؛ عزّت بماند؛ شرف بماند؛ کانون گرم خانواده بماند؟؟؟ سیصدهزار شهید و صدها هزار جانباز و آزاده مبارزه کردند تا لحظه ای ذهنمان آشفته نشود...

این است مزد ایشان...؟؟؟

زندگی حال ما چه شباهتی به آرمان های آن رزمنده ی پانزده ساله ی گمنام دارد؟

جنگی که ما در آن قرار گرفته ایم جنگی بدون خونریزی است...امّـا ذهن نا آگاه را قطعاً هلاک می کند...

حواسمان نیست شاید که ریشه را هدف گرفته اند نه شاخ و برگ را...ایـن روزهـا دیگــر "تبــر" کاربـرد نـدارد...

نقـش اصـلی را آفتـهای مسـموم نـرم افـزارهـا ایفـا می کنـند...

اگر کمی سرمان را از سی سانتیمتری تلفن همراهمان فاصله بدهیم...گستره ی دیدمان گسترده تر خواهد شد...

گسـتره ی پهـناوری به نـام خـانـوادهـ...شـرفــــ...عـزّتــــ...خـاکــــ...

۱۵ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۳ ، ۰۹:۲۸
... یک بسیجی ...

نهضـت جنـگل، قیـامی مردمی بـود که در یـکی از حسـاس تـرین دوره هـای تـاریـخی ایــران شـکل گـرفت. ایـن نهضـت، از جنـگل های گیــلان آغـاز شـد و سپـس روســتاهـا و شـهرهـای ایـن اسـتان را دربـرگـرفت و هفـت سـال ادامـه یـافـت.

رهـبر نهضـت جنــگل ، میــرزا کوچـک خــان ، طلـبه آزادمـنش و انقــلابی و فـردی فـروتـن، خـوش بـرخـورد و پـای بنـد بـه اجـرای دسـتورهــای دیـنی بـودنهضـت جنـگل بـا حمـله نیــروهـای دولـتی سـرکـوب شـد، ولی نـام میـــرزا و مقـاومـت هـای مـردانـه اش در بـرابـر سـتم و تـجـاوز، در خـاطــر مــردم ایــران  زنــده و جـاویـد مـاند و الگــویی بـرای مـبـارزان بـعـدی گـردیـد.

میرزا کوچک خان جنگلی. معبری به آسان

امـام خـامـنه ای مـدظله العـالی:

میــرزا کوچـک از همّـت و اراده و شخـصیت و هـویـت خـود خـرج کـرده ، بـرای اینـکه بـه یـک نسـل هـویـت و شخـصیت و نیـرو و اراده ببـخـشد.

۳۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۳ ، ۲۰:۰۹
... یک بسیجی ...

...امروز روز پنجـم اسـت که در مـحاصـره هسـتیم، آب را جیره بندی کـرده ایـم ، نـان را جیره بندی کـرده ایم... عطـش همـه را هـلاک کـرده ؛ هـمه را جـز شــهدا کـه حـالا کـنار هـم در انتـهای کانـال خـوابیـده اند ، دیگـر شـهدا تشـنه نیسـتند ، فـدای لـب تشـنه ات ای پسـر فـاطـمه (سلام الله علیها)!

  آخرین برگ از دفترچه یادداشت یکی از رزمندگان گردان کمیل.

ما سالهاست که در محاصره هستیم !
محاصره « نـام » و « نان » !
« صـداقت » را جیره بندی کرده ایم و « بازی های فضـیلت کش سـیاسی » همه را هلاک کرده، همه را جز کبوتران که در سالهای قحطی باران ، بدنبال قطره ای آفتاب فقط آسمان آبی را انتظار می کشند و بس ! ما سالهاست که در محاصره هستیم ! از آسمان غبار آلود چقدر تشنگی می بارد، اما دیگر لاله ها تشنه نیستند.
آه! از این همه عطش و آتش که بر کام پنجره ها نشسته است ! و دریغ از پروانه و پرواز که نگاه زخمی شهر را پر از خستگی کرده است.

بـرادرم ! ما هنوز در محاصره هستیم ! و تو چه زیبا حصار تنگ دنیا را شکستی ! و حالا آمده ای!

۲۵ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۳ ، ۱۶:۲۶
... یک بسیجی ...

نام بسیج یادآور خاطره عزیزترین نهاد و بزرگترین مردان تاریخ ما است. نهادی که به تعبیر امام راحل تشکیل آن «یقینا از برکات و الطاف جلیه خداوند تعالی بود.» و «شجره طیبه و درخت تناور و پرثمری است که شکوفه های آن بوی بهار وصل و طراوت یقین و حدیث عشق می دهد. بسیج مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنامی است که پیروانش بر گلدسته های رفیع آن، اذان رشادت و شهادت سرداده اند. بسیج میقات پا برهنگان و معراج اندیشه پاک اسلامی است که تربیت یافتگان آن نام و نشان در گمنامی و بی نشانی گرفته اند. بسیج لشکر مخلص خدا است که دفتر تشکیل آن را همه مجاهدان، از اولین تا آخرین امضا نمودند.»
این واژه ها و تعبیرهای بی نظیر و ملکوتی، اوصافی است که مراد و مرشد بسیجیان، امام خمینی (رحمت الله علیه) در آخرین پیام خود به مناسبت هفته بسیج ( 1367/9/2) صادر فرموده اند؛ امامی که دوست و دشمن صداقت او در گفتار و دوری اش از مداهنه و مبالغه را تصدیق کرده و می کنند و این همه نشان از آن دارد که هیچ نهادی والاتر و عزیز تر از بسیج در نگاه آن پیر روشن ضمیر نبوده است.

حق هم همین است؛ به ویژه آنگاه که دشوارترین شب ها و روزهای پر خطر هشت سال دفاع مقدس را به یاد آوریم و نقش بسیج و بسیجی ها را در خلق حماسی ترین صحنه های تاریخ ایران و جهان مرور کنیم.
در آن صورت است که ما نیز همگام با رهبر سفر کرده این امت، می پرسیم:
«حقیقتا اگر بخواهیم مصداق کاملی از ایثار و خلوص و فداکاری و عشق به ذات مقدس حق و اسلام را ارایه دهیم، چه کسی سزاوارتر از بسیج و بسیجیان خواهد بود؟!»

۲۷ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۳ ، ۱۸:۴۹
... یک بسیجی ...

درفـرازی از وصیتـنامه دانشـمند پارسـا و بی ادعا ، مجـاهد خستگی ناپـذیر

سـردار سر لشـگر پاسـدار شـهید حاج حسـن تهـرانی مقـدم چنـین آمـده است:

 

"بــر ســنگـــ مــزارمــ بنـویسـید اینـجا مـدفـن کسی اسـتـــ کهـ می خـواسـتـــ  اســرائیـل  را نابــود کـند..."

 

شهید حسن تهرانی مقدم

آسـمان نوشـتـــ :

بهـ خاطـــر داشــتهـ باشـیمـ "سعادتـــ" سـاختنی اسـتــ یافــتنی نیستـــ.. خــوش بهـ سـعادتــــ شـــهدا...

 

۱۳ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۳ ، ۱۴:۰۶
... یک بسیجی ...

هفته دفاع مقدس گرامی باد

هفـتۀ دفـاع مقـدس ؛ یعـنی زنـده کـردن و صـیانـت از ارزشـهای نـابی همـچون اتـّـحـاد ؛ بـرادری ؛ ایـمـان و اعـتقـاد راسـخ بـه خـداونـد تـبارک و تعـالی ؛ وطـن دوسـتی ؛ راز و نیـازهـای خاضـعانـه در دل سـنگـرها ؛ اطاعـت صـادقانـه از امـام و رهـبـر خـویـش و بـا ایـن سـرمایـه بـه ممـلکـت خـدمـت نـمـودن.

هفـتۀ دفـاع مقـدس ؛ یعـنی در بـرابـر تجـاوز دشـمن بـه خـاک پـاک کشـورت ایسـتادگی کـردن و کشـتن و کشـته شـدن ؛ اسـیر گـرفـتن و اسـیر دادن ؛ پیشـروی و عقـب‌نشـینی ؛ شادی و غـم و در نهـایـت و در هـر حال خـود را مـأمـور انـجام تـکلیف کـردن و خـود را در بـرابـر نـظام؛ مـلک و ملّـت ناچـیز شـمردن.

هفـتۀ دفـاع مقـدس  ؛ یعـنی هـمۀ مـا از هـر قـوم و قـبیله و دیـن و مـذهب و هـر کـجای ایـن سـرزمـین هسـتیم ؛ مدیـون و وامـدار خـون سـرخ شهـدا؛ تحـمل شـدائد جانـبازان؛ صـبر و مقـاومـت آزادگان؛ حمـاسه آفـرینی رزمـندگان و بزرگـواری خانـواده‌های آنـان هسـتیم.

هفـتۀ دفـاع مقـدس ؛ یعـنی اینـکه می‌شـود بـه جـای «مـن» بـودن و هـرکسی راه خـود را در پیـش گـرفتن؛ در زیـر پـرچـم سـه رنـگ ایـران عـزیـز کـه مـزیّن بـه نـام نـامی خالـق جهـان اسـت «مـا» شـد.(کرم محمدی)

۱۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۳ ، ۰۷:۲۰
... یک بسیجی ...

جانبازشهید سید مجتبی علمدارقانون اول: بارالها، اعتراف می کنم از اینکه قرآن را نشناختم و به قرآن عمل نکردم. حداقل روزی ده آیه قرآن را باید بخوانم.اگر روزی کوتاهی کردم و به هر دلیلی نتوانستم این ده آیه را بخوانم روز بعد باید حتماً یک جزء کامل بخوانم.(تاریخ اجراء 4/5/69)

قانون دوم: پروردگارا! اعتراف می کنم از اینکه نمازم را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم. حداقل روزی دو رکعت نماز قضا باید بخوانم.اگر روزی به هر دلیلی نتوانستم این دو رکعت نماز را بخوانم، روز بعد باید نماز قضای یک 24 ساعت (17 رکعت) بخوانم .(تاریخ اجراء 11/5/69)

قانون سوم: خدایا! اعتراف می کنم از اینکه مرگ را فراموش کردم و تعهد کردم مواظب اعمالم باشم ولی نشدم. حداقل هر شب قبل از خواب باید دو رکعت نماز تقرّب بخوانم.اگر به هر دلیلی نتوانستم این دو رکعت را بجا بیاورم روز بعد باید 20 ریال صدقه و 8 رکعت نماز قضا بجا بیاورم.(تاریخ اجراء 26/5/69)

 

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۳ ، ۰۲:۵۲
... یک بسیجی ...
پوتین. بسیجی. جبهه. شهید

چـه غـباری گـرفـته ای همـسفـر روزهـای جـنـوب!

آخـریـن بـار کـه دیـدمـت حـوالـی اطلـسی هـای لـگـدمـال شـده و عـروسـک هـای بی سـر مـِـهـران بـود ، انـگار . هـمان جـا کـه غـبار راه یـاران سـفـر کـرده را بـه تبـرک ، بـر گـونـه هـایت ، می کشـیدی!

آه از آن مـیـن ناگـهـان...

همـسفـر ! از آن وقـت کـه تـو و پاهـایم را گـم کردم ، دچـار ویلـچـر شـده ام، آخ کـه او نمی دانـد مـن و تـو ، از چـه دریـاهـایی گذشـته ایـم ، شـاید ، بـه هـمـین خـاطـر اسـت کـه همـیشـه ، بـه دنـبال پـُـل می گـردد!

کتاب عقیق های فصل یادگاری- نوشته اسماعیل فیروزی

۱۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۳ ، ۱۶:۵۱
... یک بسیجی ...

مـرد آمـده بـود چیـزی بگـویـد
سـرفه امـانش نـداده بـود
شهید. ایثارگر. جانباز
چه می‌تـوانـست بگـویـد
وقـتی تـمامِ فـهـمِ یـک شـهر از جـانـباز
سـهمـیه دانشـگاه اسـت
و بـعد از مـرگ ، شـاید اسـم یـک کـوچه...

منبع

آسمان نوشت:

راستی ؛ آن پیرزن تنهایی که توی کوچه ی ما ؛ همیشه ی خدا از لای در خانه شان چشم به راه  پسرش بود، مُرد.

۱۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۳ ، ۲۰:۰۹
... یک بسیجی ...