شرح عاشقی؛ براى بانوى صبر(سلام الله علیها)...
سه شنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۳، ۰۵:۲۹ ب.ظ
به اسم الله...
همه رفته اند و مانده یک زینب(سلام الله علیها)، و زینب(سلام الله علیها) نمى داند چه کند،
پسر برادرش، زین العابدین(علیه السلام)، فرمود:
عَلَیْکُنَّ بِالْفَرٰار...
و بانوى صبر نمى داند...
و بانوى صبر نمى داند...
خیمه هاى سوخته را جستجو کند براى یافتن کودکان،
دامن آتش گرفته ى رقیه(سلام الله علیها) را خاموش کند،
بانو سکینه(سلام الله علیها) را دریابد،
یا رباب(سلام الله علیها) داغدیده ى اصغر را...
از صلابت و صبر و نطق کوبنده اش همه گفته اند؛ اصلاً نیازى نیست، کافیست بگویى دختر حیدر است،
دیگر نیازى به توصیف بیشتر نیست؛ اما بگذار از دردهایش بگویم...
از زمانى که تک تک آل الله را سوار کرد و مَحرمى نبود تا برایش رکاب بگیرد؛
آخر ١٠ روز قبل تر، على اکبر (علیه السلام) زانو را رکاب عمه مى کرد،
حضرت علمدار(علیه السلام) مگر مى گذاشت کسى چشمش به ناموس خدا بیفتد؟
چه برسد به اینکه دختر حیدر را سیلى بزنند؛ سنگ بزنند؛
زمانى که خواست سوار مرکب شود، فقط یک نگاه به سمت گودال کرد و زیر لب زمزمه کرد:
کاروانى از شقایق، هر زمان آید به یادم/ من که در یک نیمه روزى، هستى ام از دست دادم
حسین جان! ببین ناموس خدا را به اسیرى مى برند...
عباس! بلند شو معجر رقیه را پس بگیر...
على اکبرم! عمه تنهاست، کجایى پسر برادرم؟
از شام بگویم؟ از یک کوچه پُر از مغیره؟
از محله ى یهودى؟
از بازار برده فروشان که حرامى ها با انگشت دختران آل الله را نشانِ هم مى دادند،
راستى...
آزاد شد شریعه همان عصر واقعه/ یادش بخیر ساقى آب آورى که نیست
از زمانى بگویم که براى آرام کردن رقیه، سر آوردند در طشت طلا؛
و اصرار مى کرد من که غذا نمى خواهم، من که گرسنه نیستم،
و زینب(سلام الله علیها) باید با زبان بى زبانى به دختر ٣ ساله بفهماند این سر است، غذا نیست...
براى زینب سنگ هاى شامى دردآور نیست؛
دردهاى زینب(سلام الله علیها) از جنس دیگرى است،
از جنس لکنت زبان رقیه(سلام الله علیها)...
از جنس چوب خیزران و بزم شراب است...
از جنس هلهله دور سر شاه است...
از جنس تنور است...
درد زینب(سلام الله علیها) زمانى است که سر حضرت ماه(علیه السلام) را با طناب به گردن اسب بستند،
و این اسب هى سر را پایین مى آورد...
درد زینب(سلام الله علیها) اهانت است نه شهادت؛
او که شهادت را درد نمى داند،
شهادت زیبایى است:
وَ مٰا رَأَیْتُ اِلّا جَمیلٰا...
والسلام
امام فرمود هرکه گوشت و پوست ما را بخورد شفا می یابد...
آن مرد سوال کرد آقا جان من از خاک سوال کردم ولی شما از گوشت و پوست خودتان جواب میدهید؟
امام فرمود در عصر عاشورا وقتی با اسب بر بدن امام حسین ع تاختند بدن حضرت آنقدر له شد که پوست و گوشتش با خاک کربلا آمیخته و عجین شد به همین دلیل هر که خاک کریلا را بخورد شفا می یابد.........
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین ع