عروسی به سبک شهدا
تصـویـری که در پیـش رو داریـد، در مراسـم ازدواج شـهید احمدعلی بیابانـپور برداشـته شـده اسـت.
بـرخـلاف آن چه در نخـستین نـگاه به ذهـن متـبادر می شـود، دامادِ ایـن عـروسی، بـرخـلاف ایـن روزهـا نه یک فـرد کـت و شـلوارپـوش و با مـوهـا و ریـش های ... و کـراوتی به رنـگ .... بلـکه نفـر سـوم از چـپ، با همـان لـباس سـاده بسـیجی می باشـد.
جـالب این که به غـیر از یک نفـر، سایر افـراد در ایـن عکس، در زمسـتان سال ۶۵ و در جـریان عملـیات های کـربلای چهـار و کـربلای پنـج جـاودانه شده اند. دربـاره تاریـخِ ثبـت این تصـویر اطلاعـاتی نـداریم.
شهـدایی که در تصـویر بالا دیـده می شـوند به ترتـیب از چـپ عبـارتند از:
*پاسدار شـهید «ابـراهیـم دادگـر آرانی»، متـولد اول مـرداد ۱۳۴۴. وی به تاریـخ هفتـم اسفـند ۱۳۶۵ در شلمـچه، بال در بال ملائـک گشـود.
*پاسدار شـهید «علی محـمد سیفی زاده آرانی»، متـولد اول فـروردین ۱۳۴۴. وی به تاریـخ چهـارم دی مـاه ۱۳۶۵ در ام الـرصاص، پنـجه بـر بام عـرش گـرفت.
*پاسدار شـهید «احـمدعلی بیـابانپور»، متـولد سـوم خـرداد ۱۳۴۵. وی به تاریـخ پنجـم دی ماه ۱۳۶۵ در ام الرصـاص، پای بـر بساط «عنـد ربهـم یـرزقون» نهـاد.
*پاسدار شـهید «شیخ جـواد قاسمـپور آرانی»، متـولد اول مـرداد ۱۳۴۰. وی به تاریـخ چهـارم دی ماه ۱۳۶۵ در ام الرصـاص، خلعـت شهـادت پوشـید.
*بسیجی شـهید «حسین احسـن زاده آرانی»، متـولد اول مـرداد ۱۳۴۰. وی به تاریـخ بیست و چهـارم خـرداد ماه ۱۳۶۷ در شلمـچه، با خـون خـود وضـو گـرفت.
*بسیجی شـهید «سـعید برادران آرانی»، متـولد اول فـروردین ۱۳۴۶. وی به تاریـخ چهـارم دی ماه ۱۳۶۵ در ام الـرصاص، دست در دست مـولایش حسین(صلوات الله علیه) نهـاد.
فـرازهایى از وصیّـتـنامه شـهید احـمدعلى بیابانـپور
بارالهـا ! تـو را سـپاس مى گویـم که به من سلامـتى عـطا کردى و به من لیـاقت دادى تا در راهـت خـدمت نمـایم .
بارالهـا ! تـو را شُـکر مى گـذارم که در زمـان چنـین رهبـرى زنـدگى مى کـنم و چنـین مرجـعى دارم و به ملّـت شـناختى عـطا کـن تا رهـبر را بشـناسند و از فـرامین او اطاعـت نمـایند .
شـما بـرادرانـم ! در ادارات ، ارگانهـا مخصـوصاً عـزیـزان سـپاه ، ایـن مکانـها را بـراى وقـت گـذرانى یـا به عنـوان شـغل انتـخاب نکـنید ، بلـکه بـراى خدمـت به ایـن مـردم مستضـعف انتـخاب کنـید و گـره از مشـکلات را باز کـنید ؛ اگـر چه کسى متـوجه کار شُـما نشـود ، خـدا شـاهد و ناظـر کار شـماست و اجـر کار نیـک شـما و عـذاب کارشـکنى شـما را در آخـرت مى دهـد .
پـدر و مـادرم ! من امـانتى بـودم که اکـنون آن را به صـاحب اصلى بـازگـردانیدید . نمى گـویم گـریه نـکنید ، چـون مـرگ فـرزند سخـت اسـت ، امّـا بى تـابى نـکنید و در راه خـدا از جـان و مـال و فـرزند بایـد گـذشت و از شـما مى خواهـم مـرا عفـو کـنید .
خـود مى دانـم در قبـال زحمـات و رنـج هـایى که شـما بـراى من کشـیده اید ، هیچ گـونه خدمـتى به شـما نکـرده ام ولى انشـاءاللّه با ایـن شهـادت دِیـن خـود را به اسـلام و شـما ادا کـرده و از خـدا بخـواهید که ایـن قـربانى را از شـما بپـذیرد .