معـبری بهـ آسـمان

معـبری بهـ آسـمان

چفـیه ام کـو ؟!
چه کسی بـود صـدا زد: هیـهات!!
عشـق مـن کـو؟!
مهـربان مونـس شـب تـا سحـرگاهـم کـو؟!
چفـیه ی شـاهد اشـکم بـه کـجاسـت ؟!
مـن چـرا وا مـاندم؟!
مـاَمن ایـن دل طـوفان زده ی بی سـاحل کـو؟!
ای سحـرگاه!!
تـو را جان شمیم نرگس , چفـیه ی منتظـر صبح کجاست ؟!
تـربت کـرب و بـلا!!
تـو بگـو چفـیه ی سـجاده چـه شـد؟
ای مفـاتیـح !!
بگـو همـدم دیـریـنه ی نجـوایت کـو؟!
آی مـردم , بـه خـدا می مـیرم !!
مـرگ بی چفـیه ! خـدایـا هیـهات!!
چفـیه ام را بـه دلـم باز دهـید .
عهـد مـا , عهـد وفـا بـود و صـفا بـود و ابـد!!
گـرچـه مـن بـد کـردم ولی ای چفـیه!
بـدان بی تـو دلـم می مـیرد!!

****************************

لحظـه هـایـتان لبــریز از نـور هـادی(ع)

****************************

پـــــــروردگـــــــــارا !!!
درود بـــفــرســتــــــ بــَــــر
عــــلـــی بـــن مـــــــحـمّــــــد
حضــــرت امــــامـ علــــی النــقّـــی
امــــــامـ هـــــادی عـــلیـهــ الســــلامـ
جــانـشـــین اوصـــیای پیـــــغمـبـــر
پیــشــــوای اهــــل تقـــــــوی
خلفــــ صــالح امـامـان دیــن
و حجـّـت تمـــام خــلق

امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم...

پنجشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۳، ۰۴:۲۶ ب.ظ

...امروز روز پنجـم اسـت که در مـحاصـره هسـتیم، آب را جیره بندی کـرده ایـم ، نـان را جیره بندی کـرده ایم... عطـش همـه را هـلاک کـرده ؛ هـمه را جـز شــهدا کـه حـالا کـنار هـم در انتـهای کانـال خـوابیـده اند ، دیگـر شـهدا تشـنه نیسـتند ، فـدای لـب تشـنه ات ای پسـر فـاطـمه (سلام الله علیها)!

  آخرین برگ از دفترچه یادداشت یکی از رزمندگان گردان کمیل.

ما سالهاست که در محاصره هستیم !
محاصره « نـام » و « نان » !
« صـداقت » را جیره بندی کرده ایم و « بازی های فضـیلت کش سـیاسی » همه را هلاک کرده، همه را جز کبوتران که در سالهای قحطی باران ، بدنبال قطره ای آفتاب فقط آسمان آبی را انتظار می کشند و بس ! ما سالهاست که در محاصره هستیم ! از آسمان غبار آلود چقدر تشنگی می بارد، اما دیگر لاله ها تشنه نیستند.
آه! از این همه عطش و آتش که بر کام پنجره ها نشسته است ! و دریغ از پروانه و پرواز که نگاه زخمی شهر را پر از خستگی کرده است.

بـرادرم ! ما هنوز در محاصره هستیم ! و تو چه زیبا حصار تنگ دنیا را شکستی ! و حالا آمده ای!

بـرادرم ! با مشکی پر از آفتاب و آینه! و دست در دست عشق، در ازدحام گل و تکبیر می شکفی و ما عطشناک تر از همیشه با « چفیه » هایی پر از غزل به پیشوازت می آییم.
گلهای اشک و دلتنگی را به یاد آن روزهای باروت و باران به پایت پرپر می کنیم و با دستهای حسرت ، مثنوی بلند نیاز و شفاعت را بر پیشانی تابوت تابانت می آویزیم. دوباره ، به یاد آن شب عاشورایی  ؛ که آسمان
« شلمـچه » را با ستاره های خون آذین بستی ، بر حماسه سبز تو فصلی می گشاییم و زخم های کهنه را مرور خواهیم کرد.

بـرادرم ! گلدسته های حرم « آقـا » ثانیه شمار قدمهای بی قرار تواند, و کبوتران ضریح از شوق حضورت به پرواز درآمده اند.
این غزل های زخمی و این دلهای ترک خورده را که بدنبالت هروله می کنند, بر پنجره های فولاد دخیل بند.

ای زائر غریب الغربا! ما هنوز در محاصره هستیم! و زمین تشنه باران است ! اینجا حتی هوای پاک آسمان را جیره بندی کرده ایم ! آه! چه سخت است ، تنفس در آسمان بی پرنده و پرواز.

بـرادرم! سلام ما را هم به آقا برسان.

السلام علیک یامعین الضعفا السلام علیک. . .

آری بـرادرم ، قدم در خاکی گذاشته ایم که ریشه در آسمان دارد و عشق. سر برخاک بگـذار و حدیث دلتنگی را بازگـو. اینجا قدمگاه فرشتگان است و ملائک بر این خاک سجده می کنند! اینجا قطعه ای از کربلاست که یاران آخرالزمانی سیدالشـهدا در ظهر عطش و آتش از فرات وصل سیراب شده اند و امروز من و تو زائرین بارگاه غریب بی ضریحیم! اما برادرم آهسته گام بردار و با چشم دل بنگر که ضریح این حرم به وسعت اشکهای توست و گلدسته هایش تا آسمان آبی عشق بلند است.!

با تو می گویم ؛ در جبهه, بعضی با آنکه شهید آینده بودند, آنقدر در جبهه می ماندند تا آینده شهید نشود.
خدا این درد را نصیب آدمهای بی ظرفیت نکند!
در جبهه، بعضی نیامده
« شـهید » می شدند و بعضی می ایستادند تا برایستادگی ها « شـهادت » دهند. آنروزها ، بعضی بچه ها مرخصی را برخود حرام کرده بودند و خالی شدن سنگرها را گناه کبیره می دانستند.
آنها معتقد بودند که « تکلـیف » ؛ « تعـطیل » پذیر نیست. از این رو اهالی قله های غرب تعـطیلاتشان را در طلائیه می گذراندند و اهالی جنوب برای هواخوری به یالـهای مهربان پنجوین پناه می بردند!

آن روزها, همه نگاهها به آسمان بود و باران صمیمانه چشمها را می شست

با تـو می گویم
بچه های جبهه مثل آئینه می زیستند, شفاف و زلال ! رفتارشان، کردارشان، حرفشان و عملشان یکی بود...

با تـو می گویم ؛ آنـروزها ، زندگی از پشت عینک مهربانی چه دیدنی بود!

برداشت

نظرات  (۲۵)

۰۶ آذر ۹۳ ، ۱۷:۲۸ بــُگــذار گـمنــامـ بمـــانـَـم
محاصره برای آنکه میخواهد راه خدا را بپیماید پایان ندارد
شیطان به هر شکل در کمین است
یا صدام ملعون
یا امیرییکا
یا صهیونیسم یا رسانه های فاسد...
پاسخ:
سلام بزرگوار
شکستن محاصره نام و نان بسی سخت تر خواهد بود...

لحظه هاتون زهرا(س)پسند
۰۶ آذر ۹۳ ، ۱۹:۳۵ مهدی حسینی
سلام
با تبادل لینک موافقین
۰۶ آذر ۹۳ ، ۲۲:۳۸ صــــــــــــراط
سلام دوستان

آپم


با حجابان بی حجاب


انشالله خداوند شما رو حفظ کند.




آنها معتقد بودند که « تکلـیف » ؛ « تعـطیل » پذیر نیست.

نتیجه عالی که از این مطلب عالی گرفتم....
یا علی
پاسخ:
سلام بزرگوار
متشکرم از حسن توجه شما...
۰۷ آذر ۹۳ ، ۱۰:۳۵ وبلاگ شمس
عــــاشق آنست که پای غــم دلــــدار بماند                           هـر که شد محـرم دل در حـرم یـار بماند
عشق شیرین حسیــــن است معمای جنـون                          وآنکه این کار ندانست در انکــــار بماند
محض لبهای حسین است که تا شور نشور                           آب حسرت شد و در چشـم گهر بـار بماند
از صـدای سخـــن عشــق ندیدم خـــوشـتر                            درس عشقی است که از نام علمدار بماند
کـــــــربلا مرکز دلهای گرفتار حســــــین                               یادگــــــــاری که در این گنبد دوار بماند
احسنت
خدا خیرشان و خیرتان دهد
پاسخ:
متشکرم بزرگوار...
چشمهای خرابه روشن شد،السلام علیک سر، بابا

می پرد پلک زخمیم از شوق،ذوق کرده است این قدر بابا


 شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها تسلیت....
سخت است وقتی روضه وصف دختری باشد
حالا تصور کن به دستش هم، سری باشد

حالا تصور کن که آن سر، ماهِ خون رنگی
در هاله‌ای از گیسویی خاکستری باشد

دختر دلش پر می‌کشد، بابا که می‌آید،
موهای شانه کرده‌اش در معجری باشد

ای کاش می‌شد بر تنش پیراهنی زیبا ...
یا لااقل پیراهن سالم‌تری باشد

سخت است هم شیرین زبان‌ باشی و هم فکرت
پیش عموی تشنه‌ی آب آوری باشد
۰۷ آذر ۹۳ ، ۱۵:۰۸ سید گمنام
هیهات..
۰۷ آذر ۹۳ ، ۱۵:۳۷ همنشینان پیامبر(ص)
سلام سیده بزرگوار
منزل نو مبارک خواهرم.موفق باشی.التماس دعا
پاسخ:
سلام بانو...
خوش آمدید...

لحظه هاتون زهرایی...
سلام
انشاءالله بتونیم از محاصره ای که برامون تدارک دیدند خارج بشیم
یا حسین
پاسخ:
علیک سلام
انشالله...
یا حسین علیه السلام
۰۷ آذر ۹۳ ، ۱۸:۵۱ دادش مهدی
سلام؛داستان شعب ابیطالب یادمان هست(محاصره....)ما ایستاده ایم
پاسخ:
سلام برادر بزرگوارم...

آری ؛ ما ایستاده ایم...
۰۷ آذر ۹۳ ، ۱۸:۵۸ وبلاگ شمس
در کنگره ی عرش فروریخت بناها

تا از نفس افتاد جگر گوشه ی طاها

بر خاک تنی ماند، که آیات مقطع

برنیزه سری رفت، که الشمس ضحیها

طاها ! تونبودی که ببینی تک و تنها

آمد به سر نور دوچشمت چه بلاها

طاها ، چه بگویم که درآن شام غریبان

انگشتر خورشید کجا رفت کجاها

قرآن به هم ریخته ات را که ندیدی

در زیر سم اسب  ، درانبوه صداها

طاها چه نشستی جگر فاطمه ات سوخت

لاحول ولا قوه الا ب...الها

-این نیزه نباید برود جانب زینب

سر را بستانید از این سر به هواها

سر تاب نیاورد و نظر کرد به خواهر

آن لحظه چه می گفت اخیها بفداها

می دید چه اندازه غریب است ولی نیست

این قافله را قافله سالار...سواها

ای معنی "یا ایّتها النفس" سرتو

ای خون خدا ، مثل خدا، لایتناها

یک آیه دهان باز کن ای مصحف خاموش

مگذار در این غربت و اندوه مرا...ها!

هفتاد ودو منزل نگرانی چه کشیدم

تا می بردم قافله ی عشق کجا ها

فرزانگی آنجاست که مجنون تو باشیم

بگذار بمانیم در این حال و هواها
از:عباس شاه زیدی
۰۸ آذر ۹۳ ، ۰۱:۵۹ تنبلـ تهـ کلاسـ ...
انوس نگاهم را آویخته ام بر در
من منتظرم زیرا 
گفتند که می آیی...

اللهم عجل لولیک الفرج

منتظر نگاهتون
۰۸ آذر ۹۳ ، ۱۰:۳۳ فانوس جزیره
سلام علیکم مومن

« تکلـیف » ؛ « تعـطیل » پذیر نیست.

عاقبتتون بخیر به حق حضرت ابوتراب

۰۸ آذر ۹۳ ، ۱۰:۳۳ فانوس جزیره
سلام علیکم مومن

تاحالا به میوه ها فکر کردید؟
دعوتید

عاقبتتون بخیر به حق حضرت ابوتراب
۰۸ آذر ۹۳ ، ۱۶:۳۳ عـــطـش ...
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم ...

عالی بود ...

سلام

با مطلبی درباره جناب سلمان فارسی به مناسبت وفات ایشان بروزیم.

تشریف بیاورید

۱۰ آذر ۹۳ ، ۰۷:۲۹ عمار فرهنگ

سلام

متنی زیبا و در خور بود

احسنت به حسن انتخاب و نشستنگاه اعلیِ واژه ها

لینک شدین

پاسخ:
سلام
متشکرم از حسن نظر شما...
۱۰ آذر ۹۳ ، ۱۱:۴۶ وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
عاااااااااالی بود

سپاس
ان شالله درس بگیریم
بقول دوستان که بخش خوبی از متنرو نوشتن تکلیف تعطیل پذیر نیست
پاسخ:
متشکرم...
امام موسی کاظم علیه السلام:

التَّدبِیرُ نِصفُ العیشِ
تدبیر نیمی از زندگی است.

تحف العقول، ص 425

۱۱ آذر ۹۳ ، ۱۹:۴۴ منم گدای فاطمه سلام الله علیها
در جبهه، بعضی نیامده « شـهید » می شدند و بعضی می ایستادند تا برایستادگی ها « شـهادت » دهند. آنروزها ، بعضی بچه ها مرخصی را برخود حرام کرده بودند و خالی شدن سنگرها را گناه کبیره می دانستند.
آنها معتقد بودند که « تکلـیف » ؛ « تعـطیل » پذیر نیست.

**************
این جمله ها همش خطاب به من بود.کاش زودتر امده بودم اینجا...
نزدیک بود ...............
۱۴ آذر ۹۳ ، ۱۰:۱۰ مدرسه باقرالعلوم
با سلام
مطلب زیبای شما اینجا بازنشر شد.
http://mbokh.blog.ir/post/%D8%A7%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D9%BE%D9%86%D8%AC%D9%85-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%DA%A9%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D8%AD%D8%A7%D8%B5%D8%B1%D9%87-%D9%87%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D9%85
جنگ ادامه دارد ...
امام سجاد علیه‏ السلام :
اَللّهُمَّ إِنّى أَعوذُبِکَ مِنْ... أَنْ نَعْضِدَ ظالِما أَوْ نَخْذُلُ مَلْهوفا أَؤْ نَرومَ ما لَیْسَ لَنا بِحَقٍّ؛
 خدایا به تو پناه مى ‏برم... از این که ظالمى را یارى کنیم و یا مظلوم و دلسوخته ‏اى را بى ‏یاور گذاریم و یا آنچه حق ما نیست بخواهیم.
صحیفه سجادیه ص 56 ،فرازی از دعاى 8


لعن الله آل سعود

...
منتظر شما در روشــنا هستیم...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی