معـبری بهـ آسـمان

معـبری بهـ آسـمان

چفـیه ام کـو ؟!
چه کسی بـود صـدا زد: هیـهات!!
عشـق مـن کـو؟!
مهـربان مونـس شـب تـا سحـرگاهـم کـو؟!
چفـیه ی شـاهد اشـکم بـه کـجاسـت ؟!
مـن چـرا وا مـاندم؟!
مـاَمن ایـن دل طـوفان زده ی بی سـاحل کـو؟!
ای سحـرگاه!!
تـو را جان شمیم نرگس , چفـیه ی منتظـر صبح کجاست ؟!
تـربت کـرب و بـلا!!
تـو بگـو چفـیه ی سـجاده چـه شـد؟
ای مفـاتیـح !!
بگـو همـدم دیـریـنه ی نجـوایت کـو؟!
آی مـردم , بـه خـدا می مـیرم !!
مـرگ بی چفـیه ! خـدایـا هیـهات!!
چفـیه ام را بـه دلـم باز دهـید .
عهـد مـا , عهـد وفـا بـود و صـفا بـود و ابـد!!
گـرچـه مـن بـد کـردم ولی ای چفـیه!
بـدان بی تـو دلـم می مـیرد!!

****************************

لحظـه هـایـتان لبــریز از نـور هـادی(ع)

****************************

پـــــــروردگـــــــــارا !!!
درود بـــفــرســتــــــ بــَــــر
عــــلـــی بـــن مـــــــحـمّــــــد
حضــــرت امــــامـ علــــی النــقّـــی
امــــــامـ هـــــادی عـــلیـهــ الســــلامـ
جــانـشـــین اوصـــیای پیـــــغمـبـــر
پیــشــــوای اهــــل تقـــــــوی
خلفــــ صــالح امـامـان دیــن
و حجـّـت تمـــام خــلق

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تقوا» ثبت شده است

ملامهدی نراقی در کتاب اخلاقی جامع السعادات مثالی دارد،چقدر این مثال زیباست، می فرماید:

یک نفر به بیماری پوست مبتلا میشود مراجعه میکند به طبیب. طبیب میگوید با سه شرط تو خوب میشوی، منتها تک تک آنها فایده ندارد؛ باهم موثر است. اول باید پرهیز کنی؛ یک چیزهایی است حساسیت پوستت را افزوده میکند. دوم شربتی است که از باطن، بیماری تو را از بین میبرد، چون هر بیماری از باطن می آید. سوم یک روغنی است، شما این روغن را بمالید که شب ها آرام بخوابید و از بیرون هم معالجه شوید.

می رود بعد از یک هفته می آید می گوید خوب نشدم؛ طبیب می گوید چرا؟  می گوید: پرهیز نکردم؛ شربت هم نرسیدم تهیه کنم؛ ولی خوشبختانه آن روغن در منزل بود، از آن مالیدم! طبیب می گوید: ای بی عقل! با روغن مالی میخواهی به جایی برسی.

ای آقا... بیشتر مسلمین فقط روغن می مالند؛ حالا مثال را تطبیق بدهیم؛

پرهیز، پرهیز از گناهان است.  شربت، حضور قلب در نماز ها و عبادات است، توجه به باطن عبادات است که اصلا چرا از من نماز خواسته اند؟ چرا از من روزه خواسته اند؟  روغن مالیدن هم ظواهر است. بالاخره ظاهر بی باطن نمیشود، باطن هم بی ظاهر نمیشود. ملا مهدی نراقی می فرماید بیشتر مردم از این سه تا دستور فقط روغن را انتخاب کرده اند.

حاج آقا فاطمی نیا

برداشت

 

۱۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۴ ، ۰۷:۱۱
... یک بسیجی ...

نماز این رزمندگان مخلص خدا کجا و نماز من ،یک بنده ی نافرمان کجا؟؟؟

نمـازهایمـان اگـر "نمـاز" بـود که موقع سفر ذوق نمی کردیـم از شکسته شدنـش...
نمـازهایمـان اگـر نمـاز بـود که رکعت آخـرش اینقـدر کیـف نـداشت..!
نمـازهایمـان اگـر نمـاز بـود که تبـدیل نمی شد به ماشـین حساب..!
نـه
نمـازهایمـان نمـاز نیست...
اگـر نمـاز بـود، یک کارواش قوی می شد و با فشـار می شست از دلمـان؛ همه ی سـیاهی هـا را ، لکّـه هـا را ، زشـتی هـا را...
اگـر نمـاز بـود، می شـد کیمـیا و مس وجـودمـان را تبـدیل به طلا می کـرد...
اگـر نمـازمـان نمـاز بـود، می شد پـُل ، می شد پناهـگاه ، می شـد دارو ، می شـد درمـان ، می شـد میعـادگاه...
 

خـدایـا تـو که درهـای آسمـانت را سخاوتـمندانه بـاز کـرده ای
مـن از تـو فقـط یک چیـز می خواهـم
بـر مـن منـت بگـذار و کاری کـن نمـازهـایم "نمــاز" شـود
فقـط همـین.

۱۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۳ ، ۰۰:۰۰
... یک بسیجی ...

« یـادم باشد حـرفـم را بـزنـم. می دانـم لطفـش همیـشه شـامل ماسـت، امـا درخـواست دوبـاره اش بـرکت دیگـری دارد...» در همـین فکـرها بـودم که دیـدمش.

*

- یـابن رسول الله ، درخـواستی دارم ؛ در دعاهـایـتان به یـاد مـن هـم باشـید.

گفـت: - فکـر کـرده ای ( دعـا بـرای ) تـو یـادم می رود؟

- نـه.

- از کجـا می دانی؟

- مگـر نـه ایـن که همیـشه دعـای شـما شـامل حـال شیـعیان تـان هست. خُـب مـن هـم یکی از همـه ی شیـعیان.

از نگاهـش تـأییـد حـرفـم را خـوانـدم. امـا پـرسید: - همـین؟

- بـله آقـا، چـیز دیگـری نمی دانـم.

فـرمـود: - هـر وقـت خـواستی ببیـنی چقـدر بـه یـاد تـو هسـتم، ببـین خـودت چقـدر بـه یـاد مـن هسـتی.

*

« نبـایـد یـادم بـرود ، بـایـد بیشـتر یـادش را در دل داشـته بـاشـم... یـادم بـاشـد یـادش بـاشـم...»

برداشت از کتاب به یادم باش

آسـمان نوشـت:

امـام زمـانــ(عج)ـمـان را بیشـتر از پیـش یـاد کنیـم. اللّـهــم عـجـِّـل لولیـک الـفـرج

۲۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۲۳
... یک بسیجی ...
۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۳ ، ۲۱:۴۷
... یک بسیجی ...

شهادت حضرت رقیه .معبری به آسمان

دسـت‏ــــ هـایـتــــ کـوچـکــــ بـودنـد بــرای بـهـ آغــوش کشــیدن صـبر و سـختـی.

امّــا تــو چقــدر ســربلــند بیــرون آمـدی از دردهـــا و دلـتنـگی‏ هـــا!

صـبر را از چـهـ کـسی بـهـ ارثــــ بـُـرده بـودی، نمی‏ دانــــم!

امـّـا ایـمـــان، هم‏ــپای تــو بـزرگــــ شــدهـ بــود.

موافقین ۱۹ مخالفین ۱ ۰۶ آذر ۹۳ ، ۱۹:۱۰
... یک بسیجی ...

...امروز روز پنجـم اسـت که در مـحاصـره هسـتیم، آب را جیره بندی کـرده ایـم ، نـان را جیره بندی کـرده ایم... عطـش همـه را هـلاک کـرده ؛ هـمه را جـز شــهدا کـه حـالا کـنار هـم در انتـهای کانـال خـوابیـده اند ، دیگـر شـهدا تشـنه نیسـتند ، فـدای لـب تشـنه ات ای پسـر فـاطـمه (سلام الله علیها)!

  آخرین برگ از دفترچه یادداشت یکی از رزمندگان گردان کمیل.

ما سالهاست که در محاصره هستیم !
محاصره « نـام » و « نان » !
« صـداقت » را جیره بندی کرده ایم و « بازی های فضـیلت کش سـیاسی » همه را هلاک کرده، همه را جز کبوتران که در سالهای قحطی باران ، بدنبال قطره ای آفتاب فقط آسمان آبی را انتظار می کشند و بس ! ما سالهاست که در محاصره هستیم ! از آسمان غبار آلود چقدر تشنگی می بارد، اما دیگر لاله ها تشنه نیستند.
آه! از این همه عطش و آتش که بر کام پنجره ها نشسته است ! و دریغ از پروانه و پرواز که نگاه زخمی شهر را پر از خستگی کرده است.

بـرادرم ! ما هنوز در محاصره هستیم ! و تو چه زیبا حصار تنگ دنیا را شکستی ! و حالا آمده ای!

۲۵ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۳ ، ۱۶:۲۶
... یک بسیجی ...

دیـروز وقـتی داشـتم آرشـیو عکسهـایم را مـرور می­ کردم ؛ چشـمم به ایـن عکس افـتاد. در دلـم گفـتم: ایـن دخـتر حتـماً امـروز مـادر چـند فـرزند اسـت. یک مـادر، از جنـس نسـل شـهادت . مـادری که در روزگار دلیـری بـزرگ شـده است.

گفـتم: نـگاه کن! عجـب حجـابی دارد!! آیا واقـعاً هـنوز هـم به همـین نـوع پـوشش پایـبند است یا اینـکه او هـم مثل بـرخی هـم سن و سالانـش همـرنگ جمـاعتِ خـودنمـا شده است؟

اگـر دختـر دارد، آیا وضـع حجـاب آنـان نیـز اینـگونه اسـت؟

آیـا اصـلاً به آنهـا چنـین حجـابی را آمـوزش داده یا اینـکه حتی خـودش هـم آن را نمـونه ای از «اُمّـل بـودن» می­ دانـد؟

آیـا…

و امـثال این سـوال ها در ذهـنم در جـریان بـود که سـوال دیگـری برایـم به وجـود آمـد:

مـا و نسـل قبـل از مـا چقـدر در راه حفـظ نمـونه حجـاب بانـوان در دهـه ی شـصت تـلاش کـرده­ اند تا وقـتی که مـادری بـرای نسـل بعـد می­ شـوند فـرزندانی چـون خـود تربـیت کـنند؟ واقـعاً چـرا عـدّه ای از رشـدیافـتگان هـمان ایّـام، در روزگار مـا مشـوّق بـدحجـابی هسـتند؟

چـه عامـلی سـبب شـده که آن عفّـت جایـش را به ایـن بی­ حیـایی بـدهـد؟

کـم کاری مـا طـرفـداران حجـاب؟!

یـا تـوسعه و ارتقـاء جایـگاه الگـوهای بی­ حیـا در جـامعه و تـرویج بی­ حـیـایی توسـط مسـئولان فـرهنگی؟!

یـا…؟؟

بنـابـراین فـرض که همـه مسـئولینِ امـر ، بـه وظایـف خـود عمـل کـرد­ه­ باشـند، مـا هـم بایـد ببـینیم چقـدر در ایـن راه مـایه گذاشـته ­ایم؟ آیـا حاضـر شـد­ه­ ایم از وقت­ـهای خوش­ـگذرانی­ـمان بکاهـیم و (حداقـل) به حجـاب «فکـر» کنـیم؟!

فقـط فکـــر…

چـند کتـاب در ایـنباره مطالـعه کـرده­ ایم؟!  آیـا درمـورد حجـاب با فـرزندمـان، خواهـرمـان، همسـرمـان به زیبـایی و بـدون هـرگـونه برخـورد تنـد و زننـده گفتـگو کـرده­ ایـم تـا راه درسـت را نشـانش بدهـیم یا ایـنکه بی­ تفـاوت بـوده­ ایم؟! اصـلاً چقـدر بـا آنهـا درسـت رفتـار می­ کنـیم تـا به مـا اعتمـاد کنـند؟؟

شـاید با خـود بگـویید که کـار با بانـوان در سنـین بـالا و اصـلاح عقیـده آنهـا از عهـده­ تان بـرنمی­ آیـد (که البـته ایـن خـود نوعی شـانه خالی کـردن از زیـر بـار مسـئولیت اسـت) امّـا قطـعاً درمـورد تربـیت فـرزند چنـین چیـزی را نمی­ تـوانید ادعـا کنـید. حـالا با تـوجه به ایـن فـرض که کـودکان را راحتـتر می تـوان تربـیت کـرد، سـوال دیگـری به ذهـن می رسـد و آن اینـکه:

امـثال ایـن دختـربـچه چطـور تربـیت شـده بـودند که در ایـن سـن اینگـونه رفتـار می­ کـردند؟؟؟

بـاید در ایـن باره «فکــر» و «مطالــعه»مـان را بیشـتر کنـیم و ضمـناً بایـد دانسـت که بـا رهـاکـردن کـودکان در مقـابل امثـال «شبـکه ی پـویـا» نمی­ تـوان اینـطور انتـظار داشـت که در آینـده دختـران و زنـانی محجـبه و چـادری شـوند.

پـس بایـد خـودتان دسـت به کار شـوید.

از همـین الان شـروع کنـید…فـردا خیـلی دیـر اسـت!

برداشت

۲۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۳ ، ۲۰:۲۸
... یک بسیجی ...

یک سـوال بـزرگ و جـدّی همیـشه پیـش روی صـاحبـدلان بـوده است و آن اینـکه:
«مـن کیـستم، کـجایم و به کـجا می روم؟»
و تــو ! اگـر صـاحبدلی، اگـر به ژرفـای حیـات و هستی اندیشـیده ای، و اگـر از "سطح"، به "عمـق"، راه بـُرده ای، حتـماً به ایـن "سـوال بـزرگ" هـم فکـر کـرده ای، زنـدگی یک "راه" اسـت و... هـر راه، مقصـدی دارد که بایـد به آن رسـید.
هیـچ اندیشـیده ای که در پـرواز به سـوی "هـدف خلـقت"، چه عـاملی به تــو نیـرو می بخـشد و با کـدام بـال می تـوانی به سـوی آن " افـق روشن" پـرواز کـنی؟ و چه چـیزی بـال پـروازت را می شِـکند؟...
اگـر "مـوانع" را نشـناسی، چگـونه می تـوانی از آن ها عـبور کـنی؟
اگـر "اسـتعداد و تـوان" خویـش را محـاسبه نکـنی، با کـدام طـرح و بـرنامه در "راه معـنی" گام خـواهی نهـاد؟
بـرخی چیـزها، حـرکت تــو را شـتاب می‏ بخـشد، و بـرخی خصـلت ها مـانع حـرکت می‏ شـود.
از عطــر "خـداجـویی" تا عفــونت "خـودخـواهی" فاصـله زیـادی اسـت.
انسـان نیـز در ایـن میـانه، در گـرو یک "انتـخاب" به ایـن یـا آن می‏ رسـد و از لـذّت آن یا رنـج ایـن برخـوردار می‏ شـود. در یکـی "طـراوت روح" اسـت، در دیگـری "افسـردگی جـان"!
اصـلاً بیـا قـدمی در دنیـای تــودرتــوی دل و جهـان شگفت روح و روان بزنــیم. "نفـسِ" هــزار چهـره، چـه دام هـایی که پیـش پـای مـا نگسـترده اسـت و ابلـیس وسـوسه‏ گـر چـه نقشـه ‏ها که برایمـان نکـشیده اسـت.
می‏ دانی "نفـس امّـاره" چیـست؟
همـان که سـر دو راهـی "دل و دیـن"، وسـوسه می‏ کـند تا خـواسته ی دلـت را بـر فـرموده ی دیـن ترجـیح دهـی، همـان که به "خـوشی امـروز" فـرا می‏ خـواند و... "فـردای نیـامده" را از ذهـنت بیـرون می‏ کـند و اگـر بتـواند، تــو را پـای دیـوار "حاشـا" می‏ نشـاند و به کامـت زهـرآبـه ی "تـردیـد" می‏ ریـزد!...
آیا نمی‏ خـواهی "هجـرتی در درون" داشـته باشی؟
بـرای "سـیر آفـاق و انـفُس"، گامی دیـگر و عصـایی دیگـر و تـن‏ پوشی دیگـر لازم اسـت.
... آیا مهیّـایی؟؟

 منبع

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۳ ، ۱۳:۳۰
... یک بسیجی ...

جانبازشهید سید مجتبی علمدارقانون اول: بارالها، اعتراف می کنم از اینکه قرآن را نشناختم و به قرآن عمل نکردم. حداقل روزی ده آیه قرآن را باید بخوانم.اگر روزی کوتاهی کردم و به هر دلیلی نتوانستم این ده آیه را بخوانم روز بعد باید حتماً یک جزء کامل بخوانم.(تاریخ اجراء 4/5/69)

قانون دوم: پروردگارا! اعتراف می کنم از اینکه نمازم را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم. حداقل روزی دو رکعت نماز قضا باید بخوانم.اگر روزی به هر دلیلی نتوانستم این دو رکعت نماز را بخوانم، روز بعد باید نماز قضای یک 24 ساعت (17 رکعت) بخوانم .(تاریخ اجراء 11/5/69)

قانون سوم: خدایا! اعتراف می کنم از اینکه مرگ را فراموش کردم و تعهد کردم مواظب اعمالم باشم ولی نشدم. حداقل هر شب قبل از خواب باید دو رکعت نماز تقرّب بخوانم.اگر به هر دلیلی نتوانستم این دو رکعت را بجا بیاورم روز بعد باید 20 ریال صدقه و 8 رکعت نماز قضا بجا بیاورم.(تاریخ اجراء 26/5/69)

 

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۳ ، ۰۲:۵۲
... یک بسیجی ...

چـند معــبـر پیشـنهادی بــرای انـدکی آسـمانی شـدن

 معبری به آسمان
۱- چند صندلی بخر و توی مسجد بگذار تا ثواب کسانی که رویش نماز می خوانند به تو برسد...

۲- لب پنجره اتاقت، کاسه ای آب و غذا برای پرندگان بگذار و  این کار را به خودت عادت بده...

در ادامه می خوانیم...

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۳ ، ۱۵:۴۶
... یک بسیجی ...
فصل اول/ پلان یک

حـاج آقـا شـب آخـر دهـه درباره ی اهـداف قـیام سـیدالشـهداء علـیه السـلام می گـفت، درباره ی امـر به مـعروف و نـهی از منـکر؛ که با عـمل دعـوت کـنیم نه فقـط به زبان ؛ بعـدش هـم که روضـه ... کـوفیان خـون به دل خـون شـده ی ما نـکنید ... اینـقدر ظلـم به زرّیـه ی زهــرا سـلام الله علیـها نـکنید ... بگـذارید بگـرییـم به مظلـومی خـویش ... لیـک بـر گـریه ی مـا خـنده ی بیـجا نـکنید ... دیـن نـدارید اگـر، غیـرتتان رفـته کـجا ... اسـرا را سـر بازار تمـاشا نـکنید ...

فصل اول/ پلان دو

بعـد از غـذای نـذری سیـدالشـهداء علـیه السـلام هـیأتی ها با حـال مـعنوی خـاصی راهی مـنازل می شـدند ؛ بانی مـجلس آمـد پـیش حـاج آقـا پاکـتی را به حـاج آقـا با تعـارفاتی که رد و بدل شـد تحـویل داد و حـاجی با همـراهش راهی مـنزل شـد ...

فصل دوم/ پلان یک

خانـمی معلـوم الحال با وضـع خیـلی زننـده  کـنار خیـابان منـتظر ماشـین مـدل بالایی بـود تا سـوارش کـند ... ایـن منظـره ی زننـده بـرای حـاجی آن هـم در چنـین شـبی بسـیار مشمـئز کننـده بـود، حـاجی از همـراهش جـدا شـد و با گـام هایی لـرزان امـا استـوار جـلو رفـت و به آن خـانم گـفت اگـر پـول می خـواهی ... و آن پاکـت بانـی مجلـس حسـینی (ع) را به او داد و خداحـافظی کـرد ...

فصل دوم/ پلان آخر

خـانم اسـتاد قـرآن می گـفت و بچـه ها تکـرار می کـردند ...

و إذا قالت أمةٌ منهم لم تعظونَ قوماً اللهُ مهلکُهم أو معذبهم عذاباً شدیداً قالوا معذرةً الی ربکم و لعلهم یتقون ...

و هنـگامی که گـروهی از آنـها می گفـتند: "چـرا جـمعی گنهـکار را انـدرز می دهـید کـه سـرانجام خـداوند آنـها را هـلاک خـواهد کـرد، یـا به عـذاب سخـتی گـرفتار خـواهد سـاخت؟!" در جـواب گفـتند: ایـن انـدرزها بـرای اعتـذار و رفـع مسئـولیت در پیشـگاه پـروردگار شمـاست ؛ بعـلاوه شـاید آنـها بپـذیرند و تقـوا پیـشه کننـد ...

آیه ۱۶۴ سـوره اعـــراف

 

خـانـم اسـتاد قـرآن با ایـن آیـه خـاطـرش پـرواز کـرد بـه خـاطـره ی شـــب ...

  منبع : حاصل وبگردی های من

۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۳ ، ۰۵:۳۳
... یک بسیجی ...

خلق جملگی در عرفات دست دعا برداشته بودند و حاجت می طلبیدند . اما جوانی خاموش بود . شخصی بر او رفت و گفت:

ای جوان! زمان اجابت است. مکان مکرم است و زمانی معظم . چرا دعایی نمی کنی و حاجتی نمی طلبی و دستی بر نمی داری؟

گفت: ای عزیز! چه کنم که" زبان " آلوده است از غیبت و تهمت و دروغ و "دست " گشاده بر معصیت . دست و زبانی ندارم که شایسته ی آن باشد که حاجتی طلبم یا به دعایی بردارم. مرا روی خواست و طلب کردن و گفتن نیست . اگر تو را هست بگو و بخواه .

 

منبع: کتاب ناودان طلا

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۲ ، ۰۸:۱۷
... یک بسیجی ...