معـبری بهـ آسـمان

معـبری بهـ آسـمان

چفـیه ام کـو ؟!
چه کسی بـود صـدا زد: هیـهات!!
عشـق مـن کـو؟!
مهـربان مونـس شـب تـا سحـرگاهـم کـو؟!
چفـیه ی شـاهد اشـکم بـه کـجاسـت ؟!
مـن چـرا وا مـاندم؟!
مـاَمن ایـن دل طـوفان زده ی بی سـاحل کـو؟!
ای سحـرگاه!!
تـو را جان شمیم نرگس , چفـیه ی منتظـر صبح کجاست ؟!
تـربت کـرب و بـلا!!
تـو بگـو چفـیه ی سـجاده چـه شـد؟
ای مفـاتیـح !!
بگـو همـدم دیـریـنه ی نجـوایت کـو؟!
آی مـردم , بـه خـدا می مـیرم !!
مـرگ بی چفـیه ! خـدایـا هیـهات!!
چفـیه ام را بـه دلـم باز دهـید .
عهـد مـا , عهـد وفـا بـود و صـفا بـود و ابـد!!
گـرچـه مـن بـد کـردم ولی ای چفـیه!
بـدان بی تـو دلـم می مـیرد!!

****************************

لحظـه هـایـتان لبــریز از نـور هـادی(ع)

****************************

پـــــــروردگـــــــــارا !!!
درود بـــفــرســتــــــ بــَــــر
عــــلـــی بـــن مـــــــحـمّــــــد
حضــــرت امــــامـ علــــی النــقّـــی
امــــــامـ هـــــادی عـــلیـهــ الســــلامـ
جــانـشـــین اوصـــیای پیـــــغمـبـــر
پیــشــــوای اهــــل تقـــــــوی
خلفــــ صــالح امـامـان دیــن
و حجـّـت تمـــام خــلق

۷۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید» ثبت شده است

تخریبچی. معبری به آسمان. خمپارهکلاس آموزش رزمی داشتیم. درس خمپاره و انواع آن. مربی یکی از آنها را بالا گرفته بود و توضیح می داد:

 " اینکه می بینید، اینقدر شازده است و مؤدب و سر به زیر، جناب خمپاره 120 است. خیلی آقاست. وقتی می آید پیشاپیش خبر می کند، پیک می فرستد، سوت می زند که برادر سرت را ببر داخل سنگر من آمدم، خورد و مُرد پای من نیست، نگویید نگفتید! "

سپس آن را گذاشت زمین و خمپاره دیگری را برداشت و گفت:

 " این هم که فکر می کنم معرف حضور آقایان هست. نیازی به توضیح ندارد، کسی که او را نمی شناسد خواجه شیراز است. همه جا جلوتر از شما و پشت سر شما در خدمتگزاری حاضر است. شرفیاب که می شوند محضرتان به عرض ملوکانه می رسانند منتها دیگر فرصت نمی دهند که شما به زحمت بیفتید و این طرف و آن طرف دنبال سوراخ موش بگردید! با اسکورتشان همزمان می رسند. "

نوبت به خمپاره 60 رسید،

 " خمپاره ای نقلی و تو دل برو، خجالتی، با حجب  حیاء، آرام و بی سر و صدا. دلت می خواست آن را درسته قورت بدهی. اینقدر شیرین و ملیح بود: بله، این هم حضرت والا «شیخ اَجل»، «اگر منو گرفتی»، «سر بزنگاه»، «خُمپاره جیبی» خودمان 60 عزیز است. عادت عجیبی دارد، اهل هیچ تشریفاتی نیست. اصلاً نمی فهمی کی می آید کی می رود. یک وقت دست می کنی در جیبت تخمه آفتابگردان برداری می بینی، اِ آنجاست! مرد عمل است. بر عکس سایرین اهل شعار نیست. کاری را که نکرده نمی گوید که کرده ام. می گوید ما وظیفه مان را انجام می دهیم، بعداً خود به خود خبرش منتشر می شود. هیاهو نمی کند که من می خواهم بیایم. یا در راه هستم و تا چند لحظه دیگر می رسم. می گوید کار است دیگر آمد و نشد بیایم  (ندارد)؛ چرا حرف پیش بزنیم برای همین شما هیچ وقت نمی توانید از وجود و حضور او با خبر بشوید. اول می گوید بُمب! بعد معلوم می شود خمپاره 60 بوده است. "

 

از کتاب فرهنگ جبهه جلد سوم (شوخ طبعی ها) نوشته سید مهدی فهیمی

۹ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۴ ، ۲۰:۴۰
... یک بسیجی ...

شهید جهاد عماد مغنیهفاطمه(دختر شهید عماد مغنیه) می گوید: مادر من یک زن فوق العاده است. خبر شهادت بابا که رسید رفت و دو رکعت نماز خواند. همه ما را مامان آرام کرد. بدون اینکه حرفی مستقیم به ما بزند وقتی دید در مواجه با پیکر بابا بی تاب شده ایم خطاب به بابا گفت الحمدالله که وقتی شهید شدی کسی خانواده ات را به اسارت نگرفت و به ما جسارت نمی کند. همین یک جمله ما را آنقدر خجالت داد که آرام شدیم. بعد خودش رفت و وقتی مراسم تشییع برگزار می شد یک ساعت در قبری که برای بابا آماده کرده بودند ماند و قرآن و زیارت عاشورا خواند.

خبر شهادت جهاد را هم که شنید همین طور. دلم سوخت وقتی دیدمش. مثل بابا شده بود. خون ها را شسته بودند ولی جای زخم ها و پارگی ها بود. جای کبودی و خون مردگی ها. تصاویر شهادت بابا و جهاد با هم یکی شده بودند و یک لحظه به نظرم رسید من دیگر نمی توانم تحمل کنم. باز مادر غیر مستقیم آرام کرد من و مصطفی را وقتی صورت جهاد را بوسید و گفت : ببین دشمن چه بلایی سر جهادم آورده. البته هنوز به ارباً اربا نرسیده. باز خجالت آراممان کرد.

برداشت

معبـری بهـ آسـمان :

از ریان ابن شبیب از حضرت رضا علیه السلام در حدیثی آمده است که ایشان به او فرمودند:

ابن شبیب، اگر برای چیزی گریه­ ات گرفت برای حسین بن علی علیه السلام گریه کن چرا که او را سر بریدند ؛ همان­ گونه که گوسفند را ذبح می­ کنند و همراه او هجده نفر از اهل بیتش که در زمین مانندی نداشتند، کشته شدند. و یقیناً آسمان­های هفت­گانه و زمین­ها برای کشته شدنش گریه کردند…

عَنِ الرَّیَّانِ بْنِ شَبِیبٍ عَنِ الرِّضَا ع فِی حَدِیثٍ أَنَّهُ قَالَ لَهُ:

یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْ‏ءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع فَإِنَّهُ ذُبِحَ کَمَا یُذْبَحُ الْکَبْشُ وَ قُتِلَ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ ثَمَانِیَةَ عَشَرَ رَجُلًا مَا لَهُمْ فِی الْأَرْضِ شَبِیهُونَ وَ لَقَدْ بَکَتِ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ لِقَتْلِهِ …

وسائل ‏الشیعة ج : 13 ص: 503

 

لطفاً کلیک رنجه بفرمایید اینجا...

۱۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۳۰
... یک بسیجی ...

هر انسانی در زندگی، دغدغه‌ای دارد. اصلاً امکان ندارد کسی بدون دغدغه باشد. دغدغه‌ی هر فردی، در واقع موتور محرکه‌ و انگیزه‌ی او برای ادامه‌ی مسیر است. پس اصل دغدغه‌داشتن، امری حتمی و انکارناپذیر است. از میان تمام نگرانی‌ها، بیم‌ها و دغدغه‌های موجود در میان آحاد بشر -که بسته به نوع عقیده و تفکر هر فردی، متفاوت است- دغدغه‌ی حق‌طلبی و حق‌مداری، برترین و مقدس‌ترین آن‌هاست. اینکه یک شخص در سراسر زندگی خود، همّ‌ و غمّش این باشد که «حقیقت» را بجوید و در مسیر و جهت «حق» حرکت کند و «حق» را ملاک و معیار تمام حرکات و جهت‌گیری‌های خود قرار دهد امری بسیار مقدس، مهم و اساسی است.

۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۳۶
... یک بسیجی ...

شهید. وصیت نامه شهید. کجایید ای شهیدان خدایی

شهید سید مهدی بلادی

ای مهدی صاحب‌‌الزمان (عج) اینکه نام سربازی و نوکری تو را بر ما نهاده‌اند، مایه افتخار است، ولی از اینکه نمی‌توانم آنچنان که تو می‌خواهی باشم، روحم عذاب می‌کشد...

شهید عملیات استشهادی علی منیف اشمر
مولای‌ من‌، یا صاحب‌ الزمان‌(عج‌)! چقدر آرزو داشتم‌ که‌ شهادتم‌ در مقابل‌ دیدگان‌ و وجود مبارک‌ شما باشد؛ ولی‌ طولانی‌ بودن‌ غیبت‌ شما و اشتیاق‌ من‌ به‌ مولا و سرورانم‌ و اجداد پاکت‌، موجب‌ شد که‌ نتوانم‌ بیش‌ از این‌ در انتظار بمانم‌. از خداوند می‌خواهم‌ که‌ با این‌ شهادت‌، اجر شهادت‌ در رکاب‌ شریف‌ شما را به‌ من‌ عطا فرماید.

شهید ابوالفضل مختاری
امام زمان چشمان گنهکارم پر از اشک است، چه بسیار اشک ریخته‌ام فریادزده‌ام صدایت کرده‌ام، یابن‌الحسن (عج) گوشه چشمی بر من فکن، مهدی جان سخت حیرانم، رخسار چون ماهت را برایم بگشا زیرا که منتظرم.
 شهید علی دستان
ای مهدی (عج) عزیز فرمانده جبهه‌ها، ای یاور رزمندگان اسلام، به یاریمان بشتاب و در آخرین لحظات چشمانم را به جمالت منور فرما و از خدا می‌خواهم در هنگام شهادتم، مهدی (عج) حاضر باشد، مهدی جان (عج) در لحظه شهادت سرمان را بردار و در آغوش بگذار که ما جز دامان تو پناهی نداریم.
شهید احمد (حمید) مهرمحمدی
مهدی جان تو را به مادرت زهرا (س) و جد بزرگوارت  علی‌بن‌ابیطالب (ع) مرا یاری کن که تو واسطه فیض الهی بر ما هستی.
شهید مسعود تفنگچی
…مگر می‌شود عاشق امام زمان (عج) این مولا و سرور بود ولی برای دیدن و زیارت او جان نداد، باید دوست فدای دوست گردد، و عاشق فدای معشوق و عابد فدای معبود.
 
شهید مهدی زین الدین
در زمان غیبت کبری به کسی منتظر گفته می‌شود و کسی می‌تواند زندگی کند، که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان (عج)، خداوندا امروز از ما همت، اراده و شهادت‌طلبی می‌خواهد.
 

۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۷:۵۷
... یک بسیجی ...

نام و یاد بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) در دوران دفاع مقدس در جبهه‌ها و پشت جبهه‌ها جاری بود و هر لحظه از شبانه روز انوار آن بانوی بزرگوار احساس می‌شد. در زمان‌ها و مکان های خطرناک از جمله در اوج عملیات‌ها و در هنگامی که به قول بچه بسیجی‌ها « کار » گره می‌خورد و تمام امید‌ها قطع می‌شد، یاد و توسل به این کوثر الهی بود که گره‌ها را باز می‌کرد و راه را می‌گشود.

ایام فاطمیه در جبهه‌هایی که انوار فاطمی در آن منتشر می‌شد دیدنی بود و عرض ارادت‌های رزمندگانی که به عشق زیارت کربلای فرزندش حضرت سیدالشهدا اباعبدالله الحسین (ع) و با لبیک به خمینی کبیر (ره) به جبهه‌ها آمده بودند مثال زدنی است. ارادت ایثارگران دفاع مقدس نسبت به بی‌بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) زبانزد خاص و عام بود.

هرگاه رمز « یا زهرا » در بی‌سیم‌ها می‌پیچید، دل‌ها به غربت و مظلومیت مدینه گره می‌خورد.
بسیجیان عارف، به فراز حضرت زهرا (س) در دعای توسل که می‌رسیدند، اشک از چشم‌هایشان جاری می‌شد. دل‌هایشان هوای بقیع می‌کرد. بر پیشانی بند‌هایشان نام مبارک زهرا (س) می‌درخشید و قلب‌هایشان خانه عشق به آن بانوی بزرگ بود و شعارشان این بود: «می‌روم تا انتقام سیلی زهرا (س) بگیرم».
 
این ارادت‌ها گاهی در سنگرهای جبهه بود و گاه از کنج اردوگاههایی که آزادگان سرافراز ما در آن غربت می‌کشیدند. ارادت‌هایی که هیچ گاه بی‌پاسخ نماند و همواره دست کریمانه حضرت زهرا (س) به یاری این بزرگمردان می‌شتافت.

۲۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۳ ، ۰۰:۳۷
... یک بسیجی ...

 

۱۹ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۲۳
... یک بسیجی ...

دختـــری ســهـ ســالـهـ بــود کـهـ پــدرش آســمـانی شـد ...
دانشـــگاهـ که قبــول شد، هـمهـ گفـتند: بــا سهـمیهـ قبــول شـدهـ!!!

امــّــا

هیـچوقتــــ نفهـمیـدنـد
کـلاس اول ، وقـتی خـواسـتند بـهـ او یـاد بـدهـند کـهـ بنـویسـد بــابــا ...
یـکـــ هفـتهـ در تـبــــ ســـــــوخـت ...


(عکس مربوط به زهرا کاوه دختر شهید محمود کاوه است که لباس پدر را پوشیده تا ثابت کند راه پدر را ادامه می دهد.)

۹ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۳ ، ۲۲:۱۱
... یک بسیجی ...

پنـج مـاه از شـهادت ابـراهـیم هـادی گـذشـت.

شهید ابراهیم هادی

هـر چه مـادر از مـا پرسـید: " چـرا ابـراهـیم مـرخصی نمی آد؟" با بهـانه های مختـلف بحـث رو عـوض می کـردیم و می گفـتیم: "الآن عملـیاته، فعـلاً نمی تـونه بیـاد تهـران و... خلاصـه هـر روز چـیزی می گفتـیم."
تا اینـکه یکـبار دیدم مـادر اومـده داخـل اتاق و روبـروی عکس ابـراهـیم نشسته و اشک می ریـزه. اومـدم جلـو و گفـتم: "مـادر چی شـده؟"
گـفت:
"مـن بـوی ابـراهـیم رو حس می کـنم. ابـراهـیم الآن توی این اتـاقه، همیـنجا و... "
وقتی گـریه اش کمـتر شـد ؛ گـفت:
"مـن مطمـئن هسـتم که ابـراهـیم شـهید شـده".
مـادر ادامه داد: "ابـراهـیم دفـعه آخـر خیلی با دفعـات دیـگه فـرق کـرده بـود، هـر چی بهـش گفـتم: بیـا بـریم، بـرات خواسـتگاری، می گـفت: نه مـادر، مـن مطمـئنم کـه بـر نمی گـردم. نمی خـوام چشـم گـریانی گوشـه خـونه منتـظر مـن باشـه"
چند روز بـعد مـادر دوباره جلـوی عکس ابـراهـیم ایسـتاده بـود و گـریه می کـرد. مـا هـم بالاخـره مجـبور شـدیم بـه دایی بگـیم به مـادر حقیـقت رو بـگه. آن روز حال مـادر به هـم خـورد و ناراحـتی قلـبی او شـدید شـد و در سی سی یـو بیمـارستان بسـتری شـد.

 

سـال های بعـد وقـتی مـادر را به بهـشت زهـرا(س) می بـردیم بیشـتر دوسـت داشـت به قطعـه چـهل و چـهار بـره و به یـاد ابـراهـیم کـنار قـبر شـهدای گمـنام  بشـینه، هـر چـند گـریه بـرای او بـد بـود. امّـا عقـده دلـش رو اونـجا بـاز می کـرد و حـرف دلـش رو با شـهدای گمـنام   می گـفت.  

 

آسـمان نوشـت :

 

شهید ابراهیم هادی در 22 بهمن سال 61 بعد از فرستادن بچه های باقی مانده به عقب تنهای تنها با خدا همراه شد. او همیشه دوست داشت گمنام بماند .چراکه گمنامی صفت یاران خداست و خدا هم دعایش را مستجاب کرد...

۱۸ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۳ ، ۰۷:۳۰
... یک بسیجی ...

 

امشبــــ از داغی دوبـاره ،چشـم ایـران روشن استـــ

یوسفی رفته است ، آری وضع کنـعان، روشن استــــ

 

گـرچه در بــزم حمـاسه ، هیـــچ جــای گــریـه نیستــــ

در هجــوم شـعله هـا، تکلــیف بـاران، روشــن استــــ

 

بـاز شمعی کشـته شـد بـا دستــــ شبـــــ امــا هنـــوز

ایـن شبـستـان کـهـن ، بـا نـــور ایمـــان روشـن استـــ

 

کی میـــان ابــــرهــــای تیـــــره پنـهــــان می شــــود؟

آســــمان مـا که بـا خــون شــهیـدان ،روشــن استــــ

 

مصطفی هـــم رفتــــ ، آری! او هــم اینـــجایی نبـــود

مـــردهـای مــرد را آغــــاز و پـایــان ، روشـــن استــــ

 

سروده میلاد عرفان پور

۲۳ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۳ ، ۱۶:۳۹
... یک بسیجی ...

ما پیـروان راه هـزاران سالۀ انبـیاء هستیم و به عهـد ازلى خویش با آفـریدگار متعال، لبیک گفته‏ ایم و براى تحـقق آن عصـر موعـود، عصـر عدالـت و حاکمـیت احـکام خـدا، قیـام کرده‏ ایم تا راه تاریـخ را به سوى نـور بگشائـیم و اگـر چشم دل باشد خـواهد دید که ایـن راه با بالـهاى ملائـکه فـرش شده است.

امـروز بعد از یـازده قـرن که از تـولّـد آخـرین حجّـت‏ خـدا در کـرۀ زمین مى‏ گـذرد ؛ نشانه‏ هاى صـدق وعده‏ هاى قـرآن و احادیث ظهـور بیشترى یافـته است، عصـر جاهلـیت ثـانى تاریکـترین روزهاى خویـش را نیـز سـپرى کـرده و این خـود نشانه‏ اى دیگـر است مگـر نه اینـکه
فـجر صـادق هنـگامى فـرا مى‏ رسد که شـب کامل شـده باشد؟

رایـحۀ ظهـور مـوعـود، دل شیفتـگان حـقّ را بى‏ تـاب کـرده و آنان را به صحنۀ حضـور کشـانده است. امـّا، مهـدى جـان! ایـن قـرن ، قـرنى است که حقّ در کـرۀ زمـین به حاکمـیت‏ خـواهد رسـید، آیـنده در انتــظار تــوست.

در این سالـهاى نخستین قـرن پانـزدهم هجرى قمـرى؛ پیشگـویى حضرت نبى اکرم، صلى‏ الله‏ علیه‏ و آله، به تحقق پیـوست و قـوم سلمان فارسى، ایـرانیان، طلیعه‏ دار نهضـت آخـرالـزمانى اسـلام، عَلَـم قیـام انبـیاء را بـر دوش گرفتـند و وجـودشان شمسى تـازه شـد که در خلاصـۀ ظلمـانى جاهـلیت ثـانى، تـولد یـافت.

در میان بیداردلان سراسر کرۀ ارض هستند بسا دلدادگانى که این عهد تازه را دریافته‏ اند و به
خیل منتـظران موعـود پیوسته‏ اند.

منتـظـران مـوعـود
اهـل مـبارزه‏ اند و مى‏ دانند خلـوص عشق مـوحـدین جـز به ظهـور کامل نفـرت از مشـرکین و مـنافقین میـسر نخـواهد شد امـّا از آن فـراتـر اهـل ولایـت و اطاعتـند و انتــظار مى‏ کشند تـا فـرمان چه در رسـد.

بسیجى خـود را در نسـبت مـیان مبـدأ و معـاد مى‏ بیـند و انتــظار مـوعـود و با ایـن انتـظار هـویت تـاریخى انسـان را بـاز یافـته است و خـود را از روزمـرگى و غفـلت مـلازم با آن رهـانده. او آسـایش تـن را قـربانى کمـال روح کرده است و خـود را نه در روز و مـاه و سال و شـهر و کـوچه و خیـابان که در فاصـلۀ میـان مبـدأ و مـوعـود تاریـخ بـاز شـناخته اسـت.

شـهید سـید مـرتضی آویـنی

۱۲ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۳ ، ۰۹:۰۴
... یک بسیجی ...

قسمتی از وصـیت نامه ی شـهید جـاوید الاثـر ابـراهـیم هـادی :

سـعی کنـید در کارهـایـتان نیـّت خـود را خالـص نمـوده و اعمالـتان را از هـر شـرک و ریـا، حسـادت و بغـض پـاک نمـایید تـا هـم اجـر خـود را ببـرید و هـم بتـوانیـد مسـئولیـت خـود را آن‌چـنان که خـداوند، اسـلام و امـام می‌خـواهـند، انجـام داده باشـید ؛

ایـن را هـرگـز فـرامـوش نـکـنید تـا خـود را نسـازیم و تغـییر نـدهـیم، جـامـعه سـاخـته نمی‌شـود.

۲۱ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۳ ، ۰۸:۳۰
... یک بسیجی ...

تصـویـری که در پیـش رو داریـد، در مراسـم ازدواج شـهید احمدعلی بیابانـپور برداشـته شـده اسـت.

شهدا.جشن عروسی

بـرخـلاف آن چه در نخـستین نـگاه به ذهـن متـبادر می شـود، دامادِ ایـن عـروسی، بـرخـلاف ایـن روزهـا  نه یک فـرد کـت و شـلوارپـوش و با مـوهـا و ریـش های ... و کـراوتی به رنـگ .... بلـکه نفـر سـوم از چـپ، با همـان لـباس سـاده بسـیجی می باشـد.

۱۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۳ ، ۰۷:۰۰
... یک بسیجی ...