و بانوى صبر نمى داند...
از صلابت و صبر و نطق کوبنده اش همه گفته اند؛ اصلاً نیازى نیست، کافیست بگویى دختر حیدر است،
کاروانى از شقایق، هر زمان آید به یادم/ من که در یک نیمه روزى، هستى ام از دست دادم
تاسـوعا فخـر می فروشد به ایام ، برای هم نشینی اش با نام عباس علیه السلام...
آغـاز عطشـناک نهضت حسینی و خـط سُـرخ عاشـورا با واژه های تاسـوعا به حقیقت پیـوست ...
امام صادق علیه السلام :
خـداوند در برابر شـهادت حسـین علیه السلام ، امامت را در نسلش و شـفاء را در خاکـش و استـجابت دعـا را در کنار مزارش قـرار داد.
(بحارالانوار: 44/221)
از عاشـورای سال 61 هجـری قمـری، دیگـر زمان از عاشـورا نگذشـته است و همه روزها عاشـوراست.
زمـان بر امتـحان مـن و تـو میگـردد تا ببیند که چـون صدای هَل مِن ناصـرِ امـام عشق برخیـزد، چه میکنـیم؟...
(شهید سید مرتضی آوینی)
مثــل آبــــــ
یکــــ هجــا بیــش تـر نـداشتـــــ
عـُــمـر کــودکـــــ ربـابــــــــ....
ای هـمـه آزادگی، «یا لیتـنا کُـنّا معـک»...
هر انسانی را لیلة القدری هست که در آن ناگزیر از انتخاب می شود و حـرّ را نیز شب قدری این چنین پیش آمد ... عمـر بن سعد را نیز ... من و تو را نیز شب قدری این چنین پیش خـواهد آمد .
اگـر باب یا لیتنی کنت معکـم هنوز گشوده اسـت، چـرا آن باب دیگـر باز نباشد که :
لعن الله امه سمعت بذلک فرضیت به ؟...
(شهید سید مرتضی آوینی)
سلام بر تو ای سرزمین تـفتیده؛
سرزمینی که سراپای تو را عشق فـرا گرفته ؛
سرزمینی که خاکت شـفابخش دردهای بی درمان است؛
سرزمینی که جگرگوشه زهـرا سلام الله علیها و علی علیه السلام را در خود جای داده ای؛
سرزمینی که در آن امامی ندای «هل من ناصر ینصرنی» سر داد و کسی جز تیغ های شمشیر و تیزی نوک نیزه ها پاسخش را نداد؛
سرزمینی که صدای «هیهات من الذلّة» حسین علیه السلام در تو به آسمان رفت و سقف آسمان ها را شکافت؛
و سرزمینی که هنوز از تو صدای العطش کودکان به گوش می رسد؛
ای سرزمین تب دار کربلا که به حق کرب و بلا نامیده شدی! می خواهم با تو درد دل کنم...
...
فکر نمی کنی امام عصرـ(عج)ـمان دیر کرده !!!
...
اماما راه ظهورت را بستم...
باشد قبول ؛ اما خدا را چه دیدی ؟؟ شاید قـرار است حـرّ تـو باشـم...
می گـوینـد عنـاصــر اصـلی چهـار تـا هسـتنـد
" آبـــــــ
آتـــــش
خــــاکـــــ
هـــــوا "
خـوب کـه فکـر می کنـم می بینـم ، درسـت اسـت...
....
آبـی کـه از تــو دریــغ کــردند...
آتـشی کـه بـر خیـمـه گـاهـت انـداختـند...
خـاکی کـه شـد محـل سـجـده ی مــا...
و
هــوایی کـه عمــریسـت در دلـهـا انـداخـته ای...
تـرکـیب ایـن چـهـار تـا شــد کـــربــلا...
الســـلام علـیک یـا ابـاعــبدالله...
آیتالله مهدویکنی چهاردهم خرداد امسال پس از بازگشت از مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام(ره) در منزل دچار عارضه قلبی شده و به بیمارستان منتقل شده بودند. ایشان پس از تحمل نزدیک به پنج ماه بیماری ؛ دعوت حق را لبیک گفته و به ملکوت اعلی پیوستند.
رحلت جانگداز این عالم ربانی را خدمت امام خامنه ای و همه ی دوستداران ولایت تسلیت عرض می نماییم.
در پشت خاکریزها به اصطلاحاتی برخورد می کردیم که به قول خودمان تکیه کلام دلاوران روز و پارسایان شب بود. عبارت های آشنایی که در ضمن ظاهر طنز آلود مفهوم تذکر دهنده به همراه داشت. تعدادی از این اصطلاحات و تعبیرات جنگ را با هم مرور می کنیم.
- اهل دل: به طعنه و کنایه یعنی: شکمو و شکم چران.
کسی از هر چه بگذرد و برای هر چه به اصطلاح کوتاه بیاید، از شکمش (دلش) نمی گذرد. از آنهایی است که وقتی پای سفره زانو می زنند، کارشان در خوردن بجایی می رسد که می گویند: شهردار بیا منو بردار. همانها که همیشه از دست «شهردار» دلشان پر است! یعنی مثل گل و آجر، همینطور لقمه ها را روی هم می چینند و می آیند بالا، همه درز و دوزهایش را هم بند کاری می کنند و راه نفس کشی باقی نمی گذارند. خلاصه یعنی آن که مثل اهل ذکر، اهل علم و اهل کتاب که در کار خودشان اهلند و اهلیت دارند، در کار خودش سرآمد است و صاحب نام.
ایهام در عبارت هم جایی برای دلخوری باقی نمی گذارد، چون بالافاصله گوینده خواهد گفت: مراد اهل دل به معنی حقیقی آن است، مگر بد حرفی است؟
یک سـوال بـزرگ و جـدّی همیـشه پیـش روی صـاحبـدلان بـوده است و آن اینـکه:
«مـن کیـستم، کـجایم و به کـجا می روم؟»
و تــو ! اگـر صـاحبدلی، اگـر به ژرفـای حیـات و هستی اندیشـیده ای، و اگـر از "سطح"، به "عمـق"، راه بـُرده ای، حتـماً به ایـن "سـوال بـزرگ" هـم فکـر کـرده ای، زنـدگی یک "راه" اسـت و... هـر راه، مقصـدی دارد که بایـد به آن رسـید.
هیـچ اندیشـیده ای که در پـرواز به سـوی "هـدف خلـقت"، چه عـاملی به تــو نیـرو می بخـشد و با کـدام بـال می تـوانی به سـوی آن " افـق روشن" پـرواز کـنی؟ و چه چـیزی بـال پـروازت را می شِـکند؟...
اگـر "مـوانع" را نشـناسی، چگـونه می تـوانی از آن ها عـبور کـنی؟
اگـر "اسـتعداد و تـوان" خویـش را محـاسبه نکـنی، با کـدام طـرح و بـرنامه در "راه معـنی" گام خـواهی نهـاد؟
بـرخی چیـزها، حـرکت تــو را شـتاب می بخـشد، و بـرخی خصـلت ها مـانع حـرکت می شـود.
از عطــر "خـداجـویی" تا عفــونت "خـودخـواهی" فاصـله زیـادی اسـت.
انسـان نیـز در ایـن میـانه، در گـرو یک "انتـخاب" به ایـن یـا آن می رسـد و از لـذّت آن یا رنـج ایـن برخـوردار می شـود. در یکـی "طـراوت روح" اسـت، در دیگـری "افسـردگی جـان"!
اصـلاً بیـا قـدمی در دنیـای تــودرتــوی دل و جهـان شگفت روح و روان بزنــیم. "نفـسِ" هــزار چهـره، چـه دام هـایی که پیـش پـای مـا نگسـترده اسـت و ابلـیس وسـوسه گـر چـه نقشـه ها که برایمـان نکـشیده اسـت.
می دانی "نفـس امّـاره" چیـست؟
همـان که سـر دو راهـی "دل و دیـن"، وسـوسه می کـند تا خـواسته ی دلـت را بـر فـرموده ی دیـن ترجـیح دهـی، همـان که به "خـوشی امـروز" فـرا می خـواند و... "فـردای نیـامده" را از ذهـنت بیـرون می کـند و اگـر بتـواند، تــو را پـای دیـوار "حاشـا" می نشـاند و به کامـت زهـرآبـه ی "تـردیـد" می ریـزد!...
آیا نمی خـواهی "هجـرتی در درون" داشـته باشی؟
بـرای "سـیر آفـاق و انـفُس"، گامی دیـگر و عصـایی دیگـر و تـن پوشی دیگـر لازم اسـت.
... آیا مهیّـایی؟؟
ولایت امیر المؤمنین علی علیه السلام ، چشمه حیات لازَمان و لا مکانی است که در جوشش همواره خویش ، هیچ کس را از آن بیعت تاریخی محروم نمی کند.
عید سعید غدیر خم برا عاشقان ولایت مبارک باد.
الله اکبر، سر نماز هم بعضی دست بردار نبودند. به محض این که قامت می بستی ، دستت از دنیا! کوتاه می شد و نه راه پس داشتی نه راه پیش، پچ پچ کردن ها شروع می شد. مثلاً می خواستند طوری حرف بزنند که معصیت هم نکرده باشند و اگر بعد از نماز اعتراض کردی بگویند ما که با تو نبودیم!
اما مگر می شد با آن تکه ها که می آمدند آدم حواسش جمع نماز باشد؟ مثلاً یکی می گفت: واقعاً این که می گویند نماز معراج مؤمن است این نماز ها را می گویند نه نماز من و تو را . دیگری پی حرفش را می گرفت که : من حاضرم هر چی عملیات رفتم بدهم دو رکعت نماز او را بگیرم. و سومی: مگر می دهد پسر؟ و از این قماش حرف ها.
و اگر تبسمی گوشه لبمان می نشست بنا می کردند به تفسیر کردن: ببین! ببین! الان ملائکه دارند غلغلکش می دهند. و این جا بود که دیگر نمی توانستیم جلوی خودمان را بگیریم و لبخند تبدیل به خنده می شد، خصوصاً آن جا که می گفتند: مگر ملائکه نا محرم نیستند؟ و خودشان جواب می دادند: خوب با دستکش غلغلک می دهند.
فرهنگ جبهه- سید مهدی فهیمی
مـدیـنه؛ مـبارکـت باد؛ مـبارکـت باد...
لحـظه هـای سـبز ولادت، اینـک به خـود ببـال که خورشـید را به میهـمانی آورده ای. به خـود ببـال که اینـک آسـمان مهـمان توسـت.
مـدیـنه، به خـود ببـال که اینـک عـرش به خـاک گـرانـبهـای تـو رشک می بـرد. کسی را که به دامـان گـرفته ای، امـام هـدایت، فخـر عالـم امـکان، «علی بن محـمد الـنقی علـیه الـسلام » اسـت؛ سـرور مـردمـان و افتـخار اولـیاء...
مـدیـنه؛ خـوش به دامـان گـرفته ای، گـوهـری را که در تمـام هستی، بی همـتاست؛ و غـریبنـوازِ دل غـریبـان؛ آرامـش دل یتیمـان؛ پنـاه پـُرفـروغ سـینۀ بی پنـاهـان؛ و فـروغ دیـدۀ دردمـندان اسـت…
مـدیـنه؛ دگـر بار، خورشـیدی از منظـومۀ «کـوثـر» را به دامـان گـرفته ای، خورشـیدی که انـوار الـهی اش از «سـامـرا» تا شـرق و غـرب عالـم، سـایه خـواهد افـکند و درمـاندگان طـریق سـعادت را به رسـتگاری رهنـمون خـواهد شـد.
صلـوات و درود خـداوند بـر تـو باد، ای برگـزیدۀ خـداوند بـرای هـدایت، ای هـادی دیـن...
سید علی اصغر موسوی