معـبری بهـ آسـمان

معـبری بهـ آسـمان

چفـیه ام کـو ؟!
چه کسی بـود صـدا زد: هیـهات!!
عشـق مـن کـو؟!
مهـربان مونـس شـب تـا سحـرگاهـم کـو؟!
چفـیه ی شـاهد اشـکم بـه کـجاسـت ؟!
مـن چـرا وا مـاندم؟!
مـاَمن ایـن دل طـوفان زده ی بی سـاحل کـو؟!
ای سحـرگاه!!
تـو را جان شمیم نرگس , چفـیه ی منتظـر صبح کجاست ؟!
تـربت کـرب و بـلا!!
تـو بگـو چفـیه ی سـجاده چـه شـد؟
ای مفـاتیـح !!
بگـو همـدم دیـریـنه ی نجـوایت کـو؟!
آی مـردم , بـه خـدا می مـیرم !!
مـرگ بی چفـیه ! خـدایـا هیـهات!!
چفـیه ام را بـه دلـم باز دهـید .
عهـد مـا , عهـد وفـا بـود و صـفا بـود و ابـد!!
گـرچـه مـن بـد کـردم ولی ای چفـیه!
بـدان بی تـو دلـم می مـیرد!!

****************************

لحظـه هـایـتان لبــریز از نـور هـادی(ع)

****************************

پـــــــروردگـــــــــارا !!!
درود بـــفــرســتــــــ بــَــــر
عــــلـــی بـــن مـــــــحـمّــــــد
حضــــرت امــــامـ علــــی النــقّـــی
امــــــامـ هـــــادی عـــلیـهــ الســــلامـ
جــانـشـــین اوصـــیای پیـــــغمـبـــر
پیــشــــوای اهــــل تقـــــــوی
خلفــــ صــالح امـامـان دیــن
و حجـّـت تمـــام خــلق

۲۱ مطلب با موضوع «خدا» ثبت شده است

اگـر خـدا وجـود دارد پس چـرا در جهـان شیطان نیـز هست ؟

شـاید ایـن پـرسش بهـ ذهـن بسـیاری از انسـان هـا رسـیدهـ باشـد و همیـشهـ بهـ عنـوان یـک سـوال بی پاسـخ بـاقی مـاندهـ باشـد. سـاده ترین راهـ پاسـخ بهـ ایـن پـرسش، ایـن اسـت کهـ انـدکی بهـ ذات و وجـود حقیـقی خـداوند دقیقـتر بنگـریم و ببیـنیم کهـ خواسـتهـ او از بشـریت چیـست؟ بـا مسئـله کامـلاً منـطقی برخـورد می کنیـم. خداونـد مـا را دوسـت دارد و در مقـابل از مـا نیـز انتـظار دارد کهـ او را دوسـت داشـتهـ باشـیم و مـا چطـور می توانیـم او را دوسـت داشـتهـ باشـیم مگـر اینـکهـ تـوانایی و آزادی دوسـت داشـتن را داشـتهـ باشـیم؟

خداونـد می تـوانست مـا را مـانند رُبـات هـایی خلـق کنـد کهـ تمـام مـدّت بگـویند "دوسـتت دارم، دوسـتت دارم، دوسـتت دارم" امّـا اگـر ایـن چنـین می شـد در حقیـقت مـا را وادار بهـ ایـن کار کـردهـ بـود و یـک چنـین دوسـت داشـتنی، یـک عشـق حقیـقی قلمـداد نمی شـود. عشـق زمـانی معـنا پیـدا می کند کهـ مـا حـقّ انتـخاب داشـتهـ باشـیم. تنهـا در ایـن صـورت اسـت کهـ مـا می توانیـم دوسـت نداشـتن خـداوند را انتـخاب کنـیم، درسـت همـان کاری کهـ شیـطان انـجام داد. ذات شیـطان سرشـار از کیـنه و نفـرت اسـت. بنابـراین زمـانی کهـ خـداوند حـقّ انتـخاب را پیـش روی مـا قـرار داد موهبـتی بـزرگ را بـر سـر راهـمان گـذاشت کهـ با تـوجهـ بهـ انتـخاب هـای آگاهـانهـ خـود بتوانـیم آنـرا بهـ نعـمت و یا مصـیبت و بلا تبـدیل کنـیم.

دلیل وجـود شیـطان در طبیـعت بهـ ایـن خاطـر نیـست کهـ چـون خـدا وجـود دارد پـس در مقابـل او بایـد یک شیـطان نیـز وجـود داشـته باشـد، بلـکهـ علـت اصلی وجـود شیـطان از آزادی عملی نشـئت می گیـرد کهـ خـداوند بـر سـر راهـ انسانـها قـرار دادهـ اسـت. عشـق تنهـا در حضـور شیـطان(نفـرت) اسـت کهـ معـنی پیـدا می کـند و همانـطور کهـ می دانیـم شیـطان همیـشه زود گـذر و موقـتی بـودهـ امّـا عشـق حقـیقی تـا بینـهایت ادامهـ دارد و بـرای همیـشه پایـدار باقی خـواهد مـاند؛ تمـام دردهـا و رنـج هایی را کهـ امـروزهـ شـاهد آن هسـتیم دلیلی جـز ایـن نـدارند کهـ بشـریت راهـ نـادرست را انتـخاب می کـند.

خـداوند می تـوانست حـقّ انتـخاب را از مـا بگـیرد امّـا او ایـن کار را انـجام نـداد. امیـدوارم کهـ مـا نیـز از آزادی عمل خـود بهـ نـحو احسـن اسـتفاده کردهـ و راهـ راسـت کهـ در نهـایت ؛ راهـ پـروردگار اسـت را انتـخاب کنـیم.

بعداً نوشت:
ولادت با سعادت خورشید علم، مخزن الاسرار توحید ؛ شکافنده معماهاى وجود ؛ حضرت امام محمد باقر علیه السلام مبارک باد....

 

 

۲۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۳:۴۲
... یک بسیجی ...

مـناجـات مـوسی علـیه السـلام با خـداوند متـعال به نقـل از مفـضل از امـام صـادق علـیه السـلام:

فـرزند عمـران ! دروغ گفـته اسـت آنـکس که ادعـا می کـند مــرا دوسـت دارد امّـا نیـمه های شـب در خـواب اسـت ! آیـا عاشـقان دوسـت نـدارند با محـبوب خویـشتن در خلـوت نـشیـنند؟

فـرزند عمـران ! بـدان که مـن دوستـاران خـود را به خـوبی می شـناسم ؛ آنـهایی که در نیـمه های شـب عقـوبت مــرا در بـرابـر چشـمان خویـش می بـینند و با حبـیبی که در کـنارشان اسـت به حـالت مـناجـات می پـردازند.

فـرزنـد عمـران ! از قلـبت خشـوع ؛ از جسمـت فـروتنی و از چشمانـت اشـکی سـوزان به مـن هـدیه نـما وِ مطمـئن باش که اگـر در تاریـکی های شـب ؛ محـبوب را بـخوانی یقـیناً او را در کـنار خویـشتن خـواهی یافـت.

(کـتاب روضـه الـواعـظین ، ص 361)

می نویـسم :

از خـواهـر بزرگـوارم خـانـم "پ .زارع پلـکو " بابـت ارسـال مـتن " مـناجـات "
تـشکـر می کـنم.


آسـمان نوشـت :

خــدایـا ... مـهـارت مـراقبت از آنـچه به مـا داده ای را در قلبـمان قـرار ده ، زیـرا مـا در از دست دادن داشـته هایـمان اســتاد شــده ایم  ...

۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۳ ، ۱۲:۰۰
... یک بسیجی ...

گـل آفتابـگردان رو بهـ نـور می چـرخـد و آدمی رو بهـ خـدا. ما همهـ آفتابـگردانیمـ .

اگـر آفتابـگردان بهـ خـاک خیـرهـ شـود و بهـ تیـرگی ، دیگـر آفتابـگردان نیـست.

آفتابـگردان کاشـف معـدن صبـح اسـت و با سیـاهی نسـبت نـدارد.

اینـها را گـل آفتابـگردان بهـ مـن گـفت و مـن تمـاشـایش می کـردمـ کهـ خـورشـید کـوچـکی بـود در زمـین و هـر گلـبرگـش شعـلهـ ای بـود و دایـرهـ ای داغ در دلـش می سـوخـت.

آفتابـگردان بهـ مـن گـفت : وقـتی دهـقان بـذر آفتابـگردان را می کـارد ، مطمـئن اسـت که او خـورشـید را پیـدا خـواهـد کـرد. آفتابـگردان هیـچ وقـت چیـزی را بـا خـورشـید اشـتباهـ نمی گـیرد، امّـا انسـان همهـ چیـز را بـا خـدا اشـتباه می گـیرد.

آفتابـگردان راهـش را بـَلَد اسـت و کـارش را می دانـد. او جـُز دوسـت داشـتن آفتـاب و فهمیـدن خـورشـید ، کـاری نـدارد. او همهـ ی زنـدگی اش را وقـف نـور می کـند، در نـور بهـ دنـیا می آیـد و در نـور می میـرد . نـور می خـورد و نـور می زایـد. دلـخوشی آفتابـگردان تنـها آفتـاب اسـت.

آفتابـگردان بـا آفتـاب آمیـختهـ اسـت و انسـان بـا خـدا. بـدون آفتـاب ، آفتابـگردان می میـرد ؛ بـدون خـدا ، انسـان.

آفتابـگردان گـفت : روزی کهـ آفتابـگردان بهـ آفتـاب بـپیونـدد ، دیگـر آفتابـگردانی نـخواهـد مانـد و روزی کهـ تـو بهـ خـدا بـرسی ؛ دیگـر "تــویی" نـمی مانـد.

و گـفت مـن فـاصلهـ هایـمـ را بـا نـور پـُر می کـنمـ ، تـو فـاصلهـ ها را چگـونه پـُر می کـنی؟ آفتابـگردان این را گـفت و سـکوت کـرد.

گـفت و گـوی مـن و آفتابـگردان نـاتـمامـ مانـد. زیـرا کهـ او در آفتـاب غـرق شـده بـود. جلـو رفتـمـ  و بـوییدمـش ، بـوی خـورشـید می داد. تـَب داشـت و عاشـق بـود.

خـداحـافظی کـردمـ، داشـتمـ می رفتـمـ کهـ نسـیمی رَد شـد و گـفت : نامـ آفتابـگردان همهـ را بهـ یـاد آفتـاب می انـدازد ، نامـ انسـان آیـا کـسی را بهـ یـاد خـدا خـواهـد انـداخـت؟

آن وقـت بـود کهـ شـرمندهـ از خـدا رو بهـ آفتـاب گـریستمـ ....

برداشت از ماهنامه حقیقت سبز شماره 31

۲۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۳ ، ۰۵:۰۱
... یک بسیجی ...
  " سبحانه هو الغنی "

خدا پاک و منزه است  ؛ او (از همه چیز) بی نیاز است ( سوره یونس آیه 68 )


چرا بعضیها با خواندن نماز منت می گذارند؟؟؟

چرا وقتی به آرزو نرسیدیم نماز را کنار می گذاریم؟؟؟

چرا وقتی از شخص مسلمانی بدی دیدیم ؛ قرآن و نماز را رها می کنیم ؟؟؟

چرا با خداوند حکیم و کریم و دائم الطف قهر می کنیم ؛ در حالیکه خدا بی نیاز است ؟؟؟


آسـمان نوشـت :

گورسـتان پـر از افـرادی اسـت کـهـ روزی گمـان می کـردند کـهـ چـرخ دنیـا بـدون آنهـا نمی چرخـد...

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۲ ، ۱۷:۴۱
... یک بسیجی ...
 

یه بنــده خـدایی ازم پـرسـید ؛ حسینی ما که فارســیم ، چــرا  باید نمــاز رو به زبان عــربی بـخونیــم؟

کلـی در مـورد فصـاحت و بـلاغت زبـان عـربی بـراش گفـتم که زبان واحـد مسلمــوناست و قـرآن به ایـن زبان نـازل شـده و ... و ... و ...

 

از مـا گفتن و از جـناب نشـنیدن... آخـرش هم گـفت من که گـوشم بـدهــکار این حــرفا نیــست ؛ من نمــازمـو فــارسی می خــونم...

 

در جــوابش گفــتم :

شــما بندگیــتو ثابـت کـن و نمـــازتـو به وقتــش بخــون ؛ مطمــئن باش وقـتی باهـاش عجــین شـدی ، وقـتی سـرت رفـت و نمــازت نـرفت ، اونـوقـته کـه می آی به مـن می گی لـذتی کـه تـو نمـــاز خـونـدنبا صــوت و لحــن عــربی احـساس کـردی با هیــچ زبـونی حس نمی کــنی... چــرا ؟ چـون مطمــئنی این کلــمات منتـخب خداســت... می دونی دونـه به دونـه ی کلــماتی که به طــرز اعجــازآمــیزی کـنار هــم قـــرار گــرفتن کــلام خــداســت.

پــروردگار بــزرگی که می دونســته بایــد چه زبـانی رو بـــرای صـحبـت انتــخاب کـنه...

 

نــگام کــرد بـدون حـــرف...

 

مطمئـــنم کـه دلـــش لـــرزیده...

 

 


آســمان نوشـت:

خــدایا مـــا رو در جــمع " ســهل انـــگاران به نـــماز " قــــرار نــــده... الـــهی آمــــین

 

۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۲ ، ۱۸:۱۴
... یک بسیجی ...

رو کرد به ما و با آوای ملکوتی وحی فرمود: یا ایها الذین آمَنوا!

دستپاچه گفتیم: بله!

فرمود: آمِنوا.[1]

چشم‌های زمینی‌مان گرد شد: ما که ایمان داریم!

فرمود: و لَمّا یَدخُلِ الایمانُ فی قلوبِکُم.[2]

گفتیم: دل‌های ما؟! لبریز از عشق و ایمان است! نمازهایمان را که دیده‌ای؟!

فرمود: هما‌ن‌ها که وقتی می‌خوانید، گویی صدها خدا دارید؟ همان‌ها که جز لفظی و خم و راست شدنی، چیزی از آن نمی‌دانید و بهره‌ای برای جان‌هایتان برنمی‌گیرید؟

در ادامه مطلب می خوانیم ...

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۲ ، ۱۹:۵۶
... یک بسیجی ...

روزی مردی از خدا  دو چیز درخواست نمود :یک گل و یک پروانه . اما چیزی که خدا در عوض به او بخشید یک کاکتوس بود و یک کرم.

مرد غمگین شد.او نمی توانست درک کند که چرا درخواستش به درستی اجابت نشده است .با خود اندیشید:

خب خدا بندگان زیادی دارد که باید به همه آنها توجه کند و مراقبشان باشد... و تصمیم گرفت دیگر در این باره سوالی نپرسد.

بعد از مدتی ؛ مرد تصمیم گرفت به سراغ همان چیزهایی برود که از خدا خواسته بود و حالا به کلی فراموششان کرده بود. در کمال ناباوری مشاهده کرد که از آن کاکتوس زشت و پر خار گلی بسیار زیبا روییده و آن کرم زشت به پروانه ای زیبا تبدیل شده است.

 

خدا همیشه کارها را به بهترین نحو انجام می دهد. راه خدا همواره بهترین راه است. اگرچه به نظر ما غلط بیاید. اگر از خدا چیزی خواستید و چیز دیگری دریافت کردید؛ به او اعتماد کنید. مطمئن باشید آنچه را که نیاز دارید ؛ همواره در مناسب ترین زمان به شما می بخشد.

آنچه می خواهید...همیشه آن چیزی نیست که نیاز دارید!

خدا هیچ گاه به درخواست های ما بی توجهی نمی کند ؛ پس بدون هیچ شک و تردید یا گله و شکایتی به او روی آورید.

خارهای امروز گلهای فردایند.

خداوند بهترین چیزها را به کسانی می بخشد که انتخاب ها را به او واگذار می کنند.

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۲ ، ۱۱:۰۵
... یک بسیجی ...

 توکل یعنی اجازه دادن به خداوند که خودش تصمیم بگیرد!

تو فقط بخواه و آرزو کن؛ اما پیشاپیش  شاد باش!

و ایمان داشته باش که رویاهایت هم چون بارانی در حال فرو ریختند!

پیشاپیش شاد باش و شکر گذار...

چرا که خداوند نه به قدر رویاها

بلکه به اندازه ی ایمان و اطمینان  توست که می بخشد!


آسـمان نوشـت:

چه کسی می داند که تو در پیله تنهایی خود تنهایی ؟؟

چه کسی می داند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی؟؟

پیله ات را بگشا...

پیله ات را بگشا...

تو به اندازه ی یک پروانه زیبایی ... .

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۲ ، ۱۸:۲۶
... یک بسیجی ...

خلق جملگی در عرفات دست دعا برداشته بودند و حاجت می طلبیدند . اما جوانی خاموش بود . شخصی بر او رفت و گفت:

ای جوان! زمان اجابت است. مکان مکرم است و زمانی معظم . چرا دعایی نمی کنی و حاجتی نمی طلبی و دستی بر نمی داری؟

گفت: ای عزیز! چه کنم که" زبان " آلوده است از غیبت و تهمت و دروغ و "دست " گشاده بر معصیت . دست و زبانی ندارم که شایسته ی آن باشد که حاجتی طلبم یا به دعایی بردارم. مرا روی خواست و طلب کردن و گفتن نیست . اگر تو را هست بگو و بخواه .

 

منبع: کتاب ناودان طلا

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۲ ، ۰۸:۱۷
... یک بسیجی ...